zeinabianzeinabianzeinabianzeinabian
  • خانه
  • نظرات و ایده ها و سوالات
  • کتاب ها
    • امید در ناامیدی
    • یادم کن تا یادت کنمیادم کن تا یادت کنم
    • پاداش و مکافات عملپاداش و مکافات عمل
  • مسئولیت
    • گروه آموزش
    • گروه اسکن
    • گروه تایپ و ویرایش
    • مدیر گروه
    • گروه شبکه های اجتماعی
  • درباره ما
  • کاربری
    • نام نویسی
    • ورود

بی توجهی پدر و مادر به فرزندان در داستان های اسلامی

  • صفحه نخست
  • نوشته ها
  • بی توجهی پدر و مادر به فرزندان در داستان های اسلامی
  • بی توجهی پدر و مادر به فرزندان در داستان های اسلامی
نفرین اولیای خدا و هلاکت دشمنانشان در داستان ها
دسامبر 17, 2019
ایراد تراشان به اهل بیت (ع) در داستان های اسلامی
دسامبر 17, 2019
منتشر شده توسط استاد حسینی اصفهانی در دسامبر 17, 2019
دسته بندی
  • بی توجهی پدر و مادر به فرزندان در داستان های اسلامی
برچسب ها

۱- پدرشان را کشتند

دادستان بروجن برای دو برادر که به اتهام قتل پدردستگیر شدند تقاضای حبس ابد کرد پدر این دو پسر قبل از مرگ به دادستانی بروجن شکایت کرده بود که پسرانم از من به زور و اذیت اخاذی می کنند ، دادستان شکایت او را به پاسگاه ژاندارمری بروجن ارجاع کرد و دستور رسیدگی داد .

ولی به محض رسیدن پدر به خانه دو پسر وی را گرفته و به اطاقی بردند و با چوب دستی بجانش افتادند و وقتی آن مرد بیهوش شد گریختند ، زمانی که پزشک به سر وقت آن مرد مجروح رفت او فوت کرده بود . پزشک قانونی علت مرگ را شکستگی اعضا و خرد شدن جمجمه و خونریزی مغزی تشخیص داد .

با گزارش مأموران دادستان دستور دستگیری دو پسر را داد و آنان رواند: زندان شدند و سپس بازپرس از وضع او تحقیق کرد معلوم شد آن پدر ۷۰۰ رأس گوسفند ومقداری پول نقد داشته و پسران او را تهدید می کرده اند که باید پول ها را بین آنها تقسیم کند ، دادستان بروجن پرونده را با کیفر خواست به دادگاه جنائی اصفهان فرستاد و برای هر دو پسر مقتول تقاضای حبس ابد کرد ، اکنون در زندان اصفهان به انتظار روز محاکمه بسر می برند (۱) (این جریاندر سال ۱۳۵۲ واقع شده است .

وضع نکبت بار آنان یک مرتبه دیگر این جریان را بخواند و بعد ملاحظه کنید که بی ایمانی و پول پرستی و تربیت غلط چه جنایاتی ببار می آورد اگر بجای این اشتباه بزرگ که مسلما تا ابد موجب ندامت آنان خواهد بود و ملامت خویشان و آشنایان نیز پیوسته آنان را رنج می دهد و اکنون هم کرفتار کیفرو حبس ابد می باشند و گناه و کیفری الهی را نیز بدنبال آن خواهد بود . قدری خرد مند انه فکر کرده بودند و حقوق الهی را که در باره پدر بیان فرموده . رعایت نموده بودند و با اینکه جوان هستند با اخلاق با پدر همکاری کرده بودند قطعا آنان را محروم نمی کرد و بالاخره دیر یا زود که پدر به مرگ طبیعی می مرد تمام آن ثروت با آبرومندی و بطور مشروع در اختیارشان قرار می گرفت .

اگر آنان در بیان امام چهارم علیه السلام دقتی کرده بودند هرگز چنین بد بختی را بر سر خود نمی آوردند.

امام می فرماید : حق پدر بر تو این است که بدانی او ریشه تو است و اگر او نبود تو هم نبودی پس هر نعمت و امتیاز و برتری در خود دیدی که در نظر تو بزرگ آمد بدانکه پدر تو اصل آن نعمت و برتر بر تو بوده است . در اینصورت خدای را سپاس گزار باش و ستایس نما که آنها را به تو عطا کرده است (۱)

مقصر اصلی کیست؟

اگر چه عمل آن دو پسر و کشتن پدر خود را جنایت بزرگ و گناه نابخشودنی است ولی بدون تردید پدر آنان نیز در این جریان بی تقصیر نبوده است زیرا اولا می باید از اول آنان را خوب تربیت کند و با ایمان بار بیاورد تا جائی که درمقابل پدر خود خد متگذار باشند اگر آنان بیان امام چهارم علیه السلام را در مورد حق پدر از نظر دور داشته اند او هم بیان آن بزرگوار را در باره حق فرزند رعایت نکرده است که می فرماید : حق فرزند بر تو این است که بدانی او از تو است و خوب و بد او در همین دنیای فعلی بتو نسبت داده می شود و تو در مقابل این سرپرستی که از فرزند خود داری مسئول هستی که او را خوب تربیت و تأدیب نمائی و خدا- شناسی با ایمان بارش بیاوری و در اطاعت خداوند او را کمک و راهنمایی کنی و باید تو چنان در حق فرزند توجه داشته باشی که گویا اعمال خوب او پاداشش را به تو می دهند و به کارهای بد ن تو را کیفر می نمایند (۱).

و ثانیا : آنان جوان بوده اند و روح استقلال طلبی در آنان زنده بوده است ، اگر مقداری از ۷۰۰ گوسفند و پول نقد را به آنها می داد و یا آنها را در زندگی خویش شریف می کرد و با زبان گرم به جای شکایت از آنها آنان را قانع می کرد ، شاید این حادثه دلخراش پیش نمی آمد .

۱- کیهان ۲۹ بهمن ۵۲ شماره ۹۱۸۷ صفحه ۹

۱- مواعظ العدد به . صفحد ۲۸۲، از رساله حقوق امام چهارم علیه السلام صفحه ۰۲۳

منبع داستان های آموزنده جلد۱ /صفحه ۱۳۴تا۱۳۷/

۲- جنایت برای ۱۲ مثقال طلا

راستی آنها چقدر پست و بی وجدان بودند و تا چه اندازه بی عاطفه و قسی القلب تشریف داشتند ، آخر قساوت و پول دوستی هم حدی دارد و.رئیس اداره آگاهی گفت:چندی قبل جسد پیرزن ۶۵ ساله ای که بوسیله قیچی کشته شده بود کشف شد و پس از تحقیقاتی معلوم شد که قاتل از بستگان او بوده است و در این رابطه نوه پسری ۲۰ ساله او دستگیر شد ، او هم پس از تحقیقاتی که از وی به عمل آمد به قتل مادر بزرگ خود اعتراف کرد .وی برای ربودن ۱۲ مثقال طلای او اول با چاقوی قالی به مادر بزرگش حمله می کند و چون چاقو میشکند با قیچی پیرزن را میکشد و طلاهای او را ربوده ودر لوله بخاری مخفی می کند.وی قبلا نیز به علت تصادف منجر به قتل یک سال زندانی بوده است و جالب این است که در مراسم کفن و دفن مادر بزرگش نیز شرکت کرده بود (۱).و از آن شگفت آورتر اینکه در شهرپسری مادر و ناپدری خود را می کشد و طلاهای مادرش را به سرقت می برد ، او در بازجوئی به انجام این عمل اعتراف کرد ، وی در شب حادثه در منزل مادر و ناپدری خود مهمان بود و پس از صرف شام ناپدری خود را با ضربه سنگ به قتل رسانید ، و مادرش را خفه کرد و سپس زیور آلات مادرش را که شامل ۳ حلقه النگو و ۲ عدد گوشواره و ۲ عدد انگشتر بود دزدیدمتهم تحویل مقامات قضائی شد (۲) .و نیز میبینیم پدر پیری از روستای با مقداری سوقانی ساده برای دیدار فرزند ش به تهران می آید، اتفاقا وقتی به درب خانه جناب دکتر می رسد که چند نفر از دوستانش مهمان او بوده اند ، وقتی پدر زنگ خانه را به صدا در می آورد ، پسرش یعنی جناب آقای دکتر درب را باز می کند و چون پدرش را می بیند فکر می کند اگر دوستانش قیافه و سر و وضع او را ببینند آبرویش می رود ، لذا قیافه خود را در هم می کشد و با لحن تندی می گوید :چه کسی گفته تو بیائی اینجا؟و سپس در خانه را محکم بر هم میزند.پدر بیچاره که به عشق دیدار فرزند ش با هزاران زحمت خودش را به آنجا رسانیده بود ، مدتی پشت درب خانه می ایستد و سپس قطرات اشکش را پاک کرده و به روستا بر می گردد، و پس از یک هفته هم از غصه می میرد .راستی وقتی تربیت اسلامی نباشد انسان چقدر بی عاطفه و پست می شود که بخاطر چند مثقال طلا مادر بزرگ را می کشد و ناپدری و مادر خود را به قتل می رساند یا خود را گم می کند و با پدر پیر وزحمتکش خود آن چنان ناجوانمردانه رفتار می نماید .

۱- مواعظ العدد یه ، صفحه ۲۸۲، از رساله حقوق جمله ۰۳۴

۱- روزنامه کیهان، ۹ دیماه ۱۳۶۶، شماره ۱۳۲۱۶، صفحه ۹

۲- مجله زن روز ، ۱۱ تیر ماه ۱۳۶۷، شماره ۱۱۷۳

ارزش پدر و مادر در اسلام

خداوند در قرآن مجید علاوه بر اینکه صریحا میفرماید : «وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا ».(۱)

ما انسان را به احسان در حق پدر و ماد رسفارش کرده ایم .

در چند مورد بعد از امر به یکتا پرستی و نهی از شرک بلافاصله می فرماید : « وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًاَ » (۲).

۱- سوره احقاف ، آیه ۱۵

۲- سوره بقره ، آیه ۸۳، نساء ۳۶، اسراء ۲۳ ، انعام ۱۵۱

و به پدر ومادر نیکی کنید (و این نحوه بیان میرساند که بعد از خدا پرستی بالاترین اعمال خوبی به والدین است ) .

و نیز می فرماید : چنانکه پدر یا مادر سالخورده شوند مبادا سخنی که موجب رنجش خاطر آنها شود بگوئید و کمترین آزاری به آنها نرسانیدن و با ایشان با احترام سخن بگوئید و همیشه پر و بال فروتنی و اکرام را با کمال مہربانی نزد شان بگستران و بگو پروردگا را همچنان که پدر و مادر مرا از کودکی به مهربانی بپرورند تودرحق آنها رحمت و مهربانی فرما (۱).

و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سؤال شد :چه عملی نزد خدا از همه محبوبتر است ؟ فرمود نماز در اول وقت خواندن –

گفته شد : پس از آن ؟فرمود : خوبی به پدر و مادرعرض شد : بعد از آن چه عملی ؟فرمود : جهاد کردن در راه خداوند (۲) .

وعلی علیه السلام فرمود : بر الوالدین الکبر فریضه ” (۳).خوبی به پدر و مادر بالا ترین واجب است.و امام صادق علیه السلام فرمود : خوبی به پدر و مادر این است که با آنها خوب رفتار نمائی و آنها را ناگزیر نسازی چیزی که احتیاج دارند از تو درخواست نمایند  (۴).

منبع داستان های آموزنده جلد۴/ صفحه ۳۴ تا ۳۸

۳- دختر فروشی قرن ما

آنها خیال می کردند با رفتار غیر انسانی و نا درست خود زرنگی می کنند ، او هم چون پول زیادی به دستش آمده بود از کار جاهلانه و غیر اسلامی خویش خوشحال بود ، ولی

۱- اسراء، ۲۳ و ۲۴

۲- مواعظ العددیه ص۸۳

۳- غررالحکم، ص ۳۴۳

۴- سفینه ج ۲، ص ۶۸۶

بیچاره آن دختر که به سرنوشت شومی گرفتار گشت .

زن و مردی از خواهر ۱۵ ساله ام برای پسرشان خواستگاری کردند ، خواهرم گفت باید پسر را ببینم آنها گفتند : پسرمان فعلا سرباز است ولی مطمئن باش که تو را خواهد گرفت ، خواهرم نپذیرفت ولی بالاخره آنها مقدمات کا را فراهم کردند و در محضر بجای داماد پدر او و بجای خواهرم پدرم علی رغم مخالفت خواهرم سند ازدواج را امضاء کردند .

چند روز بعد از طرف داماد اشخاصی آمدند و به اجبار خواهرم را بردند ، یک ماه گذشت که روزی خواهرم با چشم گریان به خانه آمد و گفت دیگر راضی به باز گشت به خانه شوهرش نیست .

او گفت : هیچ علاقه ای به شوهرش و خانواده او ندارد و نمی تواند با آنها زندگی کند و حاضر است بمیرد ولی نزد آنها باز نگردد ، کارشان به دادگاه کشید ولی چون شوهرش از خدمت فراری بود به نتیجه ای نرسیدند .

مدتی بعد خویشان شوهرش به خانه ما ریختند و با کتک و فحاشی و چاقو کشیدن خواهرم را بردند، اما چند روز بعد او با سر و روی خونین به خانه مان بساز گشت ، پدرم که بابت مهریه او ۵۰ هزار تومان گرفته گفت : من پول ندارم تا به آنها پس بدهم و دخترم باید به نزد شوهرش برگردد ۰۰۰ (۱) .

ما وقتی در تاریخ می خواندیم که قبل از اسلام یا در میان ملتهایی غیر مسلمان ، مردم دخترانشان را مانند برده و کالا می فروختند و دخترها هیچگونه

۱- اطلاعات هفتگی ، ش ۲۳۶۹، ۲/ ۱۰/ ۶۶

اختیاری در انتخاب همسر از خود نداشتند تعجب می کردیم ، که چرا باید یک انسان عاقل در ازدواج وتعیین سرنوشت و تشکیل زندگی خود هیچگونه نظر و اختیاری نداشته باشد و تا حد مبادله یک کالا تنزل داده شود .

ولی شگفت آورتر این است که در زمان ما و آنهم یک مسلمان با توجه به اینکه اسلام رضایت دختر را شرط اساسی صحت ازدواج دانسته در شوهر دادن او چنین رفتارغیر اسلامی و جاهلانه ای را انجام دهد و با گرفتن ۵۰ هزار تومان پول دختر یا بهتر بگوییم حاصل عمر خود را با زور در اختیار دیگران بگذارد .

درست است که در شوهر دادن دختر بنابر احتیاط واجب رضایت پدر شرط است ولی شکی نیست که شرط اساسی رضایت دختر است تا جائیکه اگر دختر دارای رشد فکری و عقلی بوده و شوهری که می خواهد هم شأن او باشد و پدرش رضایت ندهد رضایت پدر هم در صحت عقد شرط نیست (۱).

منبع داستان های آموزنده جلد۴/ صفحه ۷۰ تا ۷۲/

۴- از فرار تا زندان

آنها خیال می کردند که با فرار کردن از شهر و گریز از پدر و مادر کارشان درست و مشکل آنان حل می گردد ، ولی خیلی زود فهمیدند که اشتباه بزرگی انجام داده اند اما دیگر دیر شده بود و درب زندان به این زود یها باز شدنی نبود و از همه بدتر رسوائی و آبروی رفته آنان جبران ناپذیر بود .

و من دارای زن و سه فرزند هستم ، بیماری قلب و روماتیسم همسرم قابل درمان نبود پدرم گفت او را طلاق بده ولی

۱- تحریر الوسیله ، جلد ۲ صفحه ۲۵۴

من که سالها از محبتهای او بهره مند بودم ، دور از جوان مردی دیدم که او را رها کنم و با موافقت او تصمیم گرفتم همسر دیگری بگیرم ، دختر عمویم که از وضع من با خبر بود حاضر شد با من ازدواج کند ومادر او نیز کاملا راضی بود و حتی چند بار خودش پیشنهاد کرده بود که با دخترش ازدواج کنم .

بزرگترین مشکل ما این بود که چون پدرم با عمویم قهر بودند حاضر نبود به خواستگاری دختر عمویم برود و بهمین جهت منهم نمی توانستم آنرا با عمویم در میان بگذارم و حالا می فهمم که اشتباه کردم ، وای کاش خود سرانه عمل نمی کردم و خود را به این درد سر بزرگ گرفتار نمی ساختم ، ما خیال می کردیم با این کار مشکل ما حل می شود با دختر عمویم فرار کردیم ، به تهران آمدیم و آنجا او را عقد کردم و به شهر خودمان برگشتیم تا خانواده هایمان را راضی کنیم ولی وقتی رسید یم ما را دستگیر کردند و چون محل وقوع جرم تهران بود ما را به تهران فرستادند .

عمویم گاهی می گوید رضایت میدهد و گاهی مخالفت می کند ولی در مجموع با ازدواج ما موافق بود و من با دانستن این موضوع با دخترش دست به فرار زدیم … دخترعمویم با ضمانت آزاد شد ولی من هنوز زندانم.

درهر صورت کار من اشتباه بود و با این کار آبروی خود و خانواده و دختر عمویم را بردم و گرچه خودم را تقصیر کار می دانم ولی پدر و عمویم نیز تا اندازه

ای مقصرند ، اگر آنها با هم قهر نمی کردند و بخاطر چیزهای جزئی قطع رحم نمی کردند اینهمه نگرانی و گرفتاری پیش نمی آمد (۱).

پند و تذکر

برای اینکه انشاء الله نظائر داستان اسفبار ذکر شده دیگر تکرار نشود لازم است پندی به این گونه پسران و دختران و همچنین تذکری به بستگان آنان بخصوص پدران و مادران نشان بدهیم .

این اشتباه است که وقتی دختر و پسری خواستار یکدیگرند و پدر و مادرشان موافقت نمی کنند آنان دست مهم را گرفته و فرار را بر قرار اختیار نمایند و بچنین وضع نگران کننده و رسوائی و گاهی به عواقب بسیار خطرناکتری که به زد و خورد و قتل نیز منجر می گردد گرفتار شوند .

آنان باید عمیق تر فکر کنند و در این گونه موارد سعی کنند توافق آنان بخصوص رضایت پدر دختر را که جز در موارد استثنائی شرط صحت عقد می باشد فراهم سازند و در صورت عدم امکان احساسات خویش را خرد مندانه کنترل نمایند و از این گونه ازدواجها که به دوری از وطن و خویشان و با سردی و دلهره و نوعا بر خلاف شرع و قانون و عرف انجام شده خود داری نمائید و بدانند که چنین ازدواجهائی نه تنها با خوشبختی و کامیابی توأم نیست بلکه با ندامت و عواقب ناپسندی همراه است.

و هر چند فرار دختران و پسران که خواستار یکدیگرند اشتباه است ولی لجاجت و سختگیری و بهانه تراشی پدر و مادرها و مخصوصا غرض ورزی نمودن خویشان نیز اشتباه بزرگی خواهد بود .

زیرا وقتی که

۱- مجله جوانان ۱۹ بهمن ۱۳۶۶ شماره ۱۰۲۸ صفحه ۳۳

دختر و پسری با شناخت یکدیگر و داشتن صلاحیت دینی و اخلاقی خواستار یکدیگر می باشند و گاهی بهم عشق می ورزند و با صراحت می گویند ما غیر از او همسر دیگری نمی خواهیم و یا اظهار می دارند ما اگر موفق نشویم که با هم ازدواج کنیم خود کشی می کنیم با این حال مخالفت و بهانه تراشی پدر و مادرها صحیح نخواهد بود و اینها باید بدانند که این دختر و پسرند که باید همدیگر را بپسندند و اینها هستند که می خواهند با هم زندگی کنند و آنان اگر با مخالفت خود موجب محرومیت ، شکست ، فرار از خانه و وطن دختر و پسر گرد ند مقصر بوده و شریک جرم آنها خواهند بود .

منبع داستان های آموزنده جلد۴/ صفحه ۹۸ تا ۱۰۲/

۵- نتیجه شوم تهمت

راستی او هم یک انسان بود و دوست داشت مانند دیگران با شخصیت و آبرومند زندگی کند ، چرا باید دست خوش کینه و حسد دیگران قرار گرفته و به چنین سرنوشت شومی گرفتار گردد .

کسی نیست به رنج و بد بختی من سیه روز توجه کند و راه حلی برایم نشان دهد ، زمانی که می خواستم کلاس اول دبیرستان را بخوانم چون در روستای ما دبیرستان نبود ناچار شدم برای ادامه تحصیل در شهر به خانه برادرم بروم ، ای کاش از اول فهمیده بودم که اینطور زندگی ام به باد فنا می رود و زن برادرم اینگونه آبروی مرا خواهد برد .

زمانی که بخانه برادرم رفتم مثل اینکه به زندان منتقل شده ام، با رنج و عذاب سال اول را تمام کردم ،

سال بعد باز ناچار شدم همانجا بمانم این بار زن برادرم برنامه ای درست کرد و مرا ضایع نمود او به برادرانم گفت خواهرتان با چند پسر رابطه دارد وقتی به موضوع پی بردم دیدم در برابر تهمت ناروائی قرار گرفتم ، برادرانم نیز بدون اینکه چیزی را با چشم خود به بینند چند نفر از پسرهای محله را گرفتند و کتک زدند و به این ترتیب آبروی مرا در شهر و روستا بردند پدر و مادرم نیز به تصور اینکه من دختر بدی هستم بنای بد رفتاری را با من گذاشتند و هر قدر به آنها گفتم من بیگناهم هیچکس به حرفهایم گوش نداد.

از این رنج روزگارم را سیاه کرد و زندگی برایم مثل جہنم شد چند بار خواستم خود کشی کنم ولی این کار را صلاح ندانستم ، برای ادامه تحصیل به خانه برادر دیگرم رفتم زن این برادرم بدتر از اولی هر روز حرفهای زشت به من می گفت و برادر و اهل خانه را بمن بدگمان می کرد ، ظهر ها که بخانه می آمدم بی آنکه غذا بخورم گرسنه به مدرسه می رفتم و شبها تا صبح گریه می کردم وقتی موضوع را با پدر و مادرم در میان می گذاشتم و می خواستم بگویم من بیگناه هستم بصورتم تف می کردند و می گفتند تو بدکاره هستی ، هر وقت مریض می شدم یا پول می خواستم نمی توانستم به کسی بگویم.

آخر من چه تقصیری داشتم که با تهمت برادران و اهل خانواده و همه دوستان روبرو شدم و نسبت بمن اینطور رفتار می کردند با این کار زندگی

را تبدیل به جهنمی سوزان برایم کردند ، بهر صورت با هر زجری بود دیپلم گرفتم و حالا در روستا همه اهل خانواده ام با من قهر هستند مثل برده از من کار می کشند و کتکم میزنند و ملامت و سرزنشم می کنند ، من در خانه به اندازه یک سگ ارزش ندارم .

همه روزها و شبهایم به گریه می گذرد ، کاش می مردم و این روزها را نمی دیدم ، من حق ندارم از خانه بیرون بروم ، چند بار تصمیم گرفتم به شهرهای دور فرار کنم اما با کدام پول و کجا به من بگوئید من چکا رکنم که به آنها بفهمانم بیگناه و پاک هستم من قربانی تهمت هستم، اگر کار خلافی کرده بودم این قدر نمی سوختم من بیگناه هستم و تاوان گناه نکرده را می دهم من بی جهت به این روز افتاده ام حالا آیا غیر از خود کشی راه دیگری برای من وجود دارد (۱).

راه چاره چیست ؟

بدون تردید راه چاره خودکشی نیست زیرا انتحار خود گناه و موجب عذاب جاودانی خواهد بود و چنانکهخداوند از آن نهی کرده می فرماید :

«لَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ »(۲).

خودتان را نکشید .

امام باقر علیه السلام می فرماید : ” مؤمن به هر بلائی گرفتار می شود و به هر مرگی می میرد ولی هرگز خود کشی نمی کند (۳).

و امام صادق علیه السلام می فرماید : “

من قتل نفسه متعمدا و فهو فی نار جهنم خالدا فیها (۴).

هر کس با آگاهی

۱- مجله جوانان ۱۰ دیماه ۱۳۶۵، شماره ۱۰۲۷، صفحه ۲۰

۲- سوره نساء، آیه ۲۹

۳- سفینه البحار، جلد ۲، صفحه ۴۰۷

۴- وسائل ،ج۱۹، ص ۱۳

خود کشی کند برای همیشه در جهنم خواهد بود.

بنابراین چاره رهائی از چنین گرفتاریهاخود کشی نیست بلکه آن خود گناه بزرگی بوده و موجب سلب ایمان و جاودانگی در جهنم خواهد بود

در این گونه نگرانیها بیش از هر چیز باید به خدا توجه کرده و از او استمداد نمود که یاد او بهترین آرامش دهنده است .

«أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » (۱) آگاه باشید که فقط با یاد خدا دلها آرامش پیدا می کند .

باید در نظر داشت که از پاکان وصالحان که متهم و گرفتار شدند کم نبودند چنانکه حضرت یوسف علیه السلام با اینکه گناه او، بیگناهی او بود ولی به وی تهمت زدند و سالها عمر گرانقدر این فرزند پیغمبر در زندان سپری گشت و بالاخره روزگاری بیگناهی او ثابت شد و خداوند او را بزرگ و عزیز گردانید و سر انجام تهمت زنان ذلت و رسوائی در دنیا و کیفر شد ید خداوند در آخرت خواهد بود .

تلاش ناجوانمردانه

آری بعضی از اشخاص وقتی می خواهند کسی را بکوبند و عقده خود را خالی کنند و دشمنی خویش را اعمال نمایند به تلاش مذبوحانه تهمت و شایعه پراکنی دست می زنند و ناجوانمردانه با نسبت ناروا و تهمت آبرو و حیثیت دیگری را برده و او را از زندگی و هستی ساقط می کنند .

در صورتی که در قرآن و روایات اسلامی تہمت بالاترین گناه محسوب شده است که چند نمونه از آنها را ذکر می کنیم :

اس خداوند می فرماید ” آنانکه به زنان پاکدامن نسبت ناروای زنا می دهند و چهار گواه(عادل) برای اثبات ادعای خود نیاورند

۱- رعد ۲۸

آنان را هشتاد شلاق بزنید و دیگر هرگز شهادت آنها را نپذیرید که آنها مردمی فاسق و نادرست می باشند (۱).

۲ – کسانیکه بزنان مؤمن و پاکدامن بی خبر از کار بد تهمت بستند در دنیا و آخرت ملعون ( و محروم از رحمت خدا) شدند و در آخرت عذاب سختی خواهند داشت (۲).

٣- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید هر کس بمرد یا زن با ایمان تهمت بزند یا چیزی که در او نیست درباره اش بگوید روز قیامت خداوند او را بر( تلی) از آتش نگاه خواهد داشت تا از آن جواب دهد (۳) .

و امام صادق علیه السلام می فرماید :

” إذا اتهم المؤمن أخاه إنمات الأیمان فی قلبه کما ینمات الملح فی الماء (۴) .

هر مؤمنی که به برادر مؤمنش یا خواهراش تهمت بزند ایمان در دلش آب می شود همچنانکه نمک در آب حل می شود .

عیب پوشی

اگر مؤمنی کار زشتی هم کرده است افشای آن نکوهیده بوده و لازم است پرده پوشی شود ، چنانکه خداوند می فرماید ” براستی آنان که دوست می دارند که در میان مؤمنان کار زشتی را شایع کنند برای آنان در دنیا و آخرت عذاب دردناکی خواهد بود (۵).

و رسول مکرم اسلام صلی الله علیه واله می فرماید :

من أذاع فاحشه کان کمبتدیها ومن عیر مؤمنا بشئی لم بمت حتی یرکبه (۶).

هر کس کار زشتی را افشا کند مانند این است که خود

۱- سوره نور، آیه ۴

۲- سوره نور، آیه ۲۵

۳- وسائل ،جلد ۸، صفحه ۶۰۳

۴- وسائل ،جلد ۸، صفحه ۶۱۳

۵- سوره نور ، آیه ۱۹

۶- وسائل ، جلد ۸، صفحه۵۹۶

آنرا انجام داده است و هرکس چیزی را بر مؤمنی عیب بگیرد نمیرد تا خود به آن گرفتار گردد .

و امام باقر علیه السلام می فرماید ” برهر مؤمنی واجب است تا ۷۰ گناه کبیره ( بزرگ ) مؤمن دیگر بپوشاند ” (۱).

و امام صادق علیه السلام می فرماید: ” هر کس عیب مؤمنی را که از افشاء آن خوف دارد بپوشان خداوند هفتاد عیب از عیوب دنیا و آخرت او را خواهد پوشاند (۲).

و نقل شده که مردی نزد رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمده، عرض کرد : من دوست دارم که خداوند عیبهای مرا بپوشاند ( چه کنم ؟)

آن حضرت فرمود : ” استرالعیوب اخوانک یستر الله علیک عیوبک ” (۳) .

عیبهای برادران(دینی) خود را بپوشاند خداوند (نیز) عیبهای تو را برایت بپوشاند .

منبع داستان های آموزنده جلد۴/ صفحه ۱۰۷تا۱۱۵

۶- سرانجام بی دقتی والدین

راستی چرا آنها تا این حد برای دخترشان ، برای حاصل عمرشان ارزش قائل نبودند که حاضر شدند او را با زدواج مرد معتادی درآورند که ۳۳ سال از وی بزرگتر بود و با این کار سرنوشت او و فرزندانش را به بازی بگیرند .

زن ۲۳ ساله ای هستم که چند سال قبل با مردی ازدواج کردم و اکنون دو فرزند دارم شوهرم اصلا به فکر من و بچه هایم نیست در ضمن او معتاد به مشروبات الکلی است و دائما بفکر عیش و نوش خود و دوستانش می باشد و با اینکه درآمد ش تعریفی ندارد ، آنرا هم از ما دریغ می

۱- سفینه البحار، ج ۱، ص ۵۹۸

۲- سفینه البحار، ج ۱، ص ۵۹۸

۳- کنز العمال ، حدیث۴ ص ۴۴۱۵

دارد و حرج کارهای خود و دوستانش می کند ، به جان بچه هایم قسم یک شب نیست که من اشک نریزم هر شب کارم گریه و زاری است نمی دانم چرا روزگار من چنین شده است هیچ روز خوش ندارم ، باور کنید من راضی به ازدواج با او نبودم ولی پدر ومادرم مرا به زور به او دادند، گذشته از این من ۲۳ سال دارم و شوهرم ۵۶ سال دارد به همین خاطر مردم مرا سرزنش می کنند دیگر دیوانه شده ام ….

از تمام خواهران دم بخت خواهش می کنم وقتی می خواهند ازدواج کنند در مورد شوهرشان تحقیق بکنند (۱).

در روایات اسلامی زیاد سفارش شده که در شوهر دادن دخترتان دقت کنید و دختر به شرابخوارندهید که چند نمونه از آنها را نقل می کنیم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود :

ازدواج بردگی است پس وقتی یکی از شما دخترش را شوهر می دهد او را برده می کند (چون زن ملزم است که از شوهر اطاعت کند ) پس باید دقت کند که دخترش را برده چه کسی می نماید (۲).

و در حدیثی فرمود :

هر کس دخترش را به شراب خوار بدهد نسل خود را قطع کرده است (۳) .

و از امام صادق علیه السلام در مورد ازدواج با شراب خوار پرسیدند فرمود :

الأتزوجوه فان من روج ابنته شارب الخمر فکانما اقادها إلی الثار … (۴) .

به او زن ندهید زیرا هر

۱- اطلاعات هفتگی ، شماره ۲۳۶۴

۲- وسائل ، جلد ۱۴ ، صفحات ۵۲ و ۵۳

۳- وسائل ، جلد ۱۴ ، صفحات ۵۲ و ۵۳

۴- وسائل ، باب ۱۱ ، از اشربه محرمه

کس دخترش را به شراب خوار بدهد گویا که او را در آتش انداخته است .

و در روایت دیگری آن حضرت فرمود :

من زوج ما بین شارب الخمر فقد قطع رحمها ” (۱) .

هر کس دخترش را به ازدواج شراب خوار در آورد براستی که نسل او را قطع کرده است.

منبع داستان های آموزنده جلد۴/ صفحه ۱۴۱تا۱۴۳

۷- ازدواج یا انتحار

جوانی ۱۹ ساله هستم که ۷ ماه قبل به خاطر علاقه ای که به دختری داشتم خانواده ام را برای خواستگاری بمنزل آنها فرستادم اما پدر و مادردختر قبول نکردند و بناچار دست بعمل خلاف شرع و قانون زدم یعنی با دختر دست بیکی کرده و فرار کردیم ولی عصر همان روز مأمورین ما را دستگیر کردند و تحویل دادسرا دادند و قاضی گفت اگر پدر دختر راضی نباشد ازدواج شما صورت نمی گیرد و بعد دختر را به خانه پدرش فرستادند، ما در دادگاه هر دو نوشته ایم که به خاطر علاقه به یکدیگر و مخالفت والدین خود ناگزیردست به فرار زده ایم .

من قبول دارم که این راه صحیحی نبوده است و پدر دختر نه تنها مرا به دامادی قبول ندارد بلکه سایه ام را هم با تیر می زند ولی بگواهی دوستانم من آدم بدی نیستم و همچنان به آن دختر علاقه مندم اما چه کنم که وصلت ما جور نمی شود این مدتها است که من و آن دختر خواب و خوراک نداریم و تصمیم گرفته ایم که اگر باز هم با ازدواج ما مخالفت شود خودمان را هر چند گناه است از بین ببریم

۱- وسائل ، جلد ۱۴ ، صفحه ۵۳، باب ۲۹

هفتگی ، شماره ۲۳۸۰ اسفند ۱۳۶۶

زود گذر و عشق های سطحی پرهیز کنند و با دقت و مشورت مخصوصا با پدر و مادرانشان که از همه برایشان دلسوزتر هستند به آن اقدام نمایند .

منبع داستان های آموزنده جلد۴/ صفحه ۱۴۷ تا۱۴۹/

۸- دخالت های بی-جای والدین

خیال می کرد با گفتار و کارهایش را ستی بفرزندش خدمت می کند ، او هم می پنداشت گفتار و حمایت از وی برایش سود مند است ، در صورتی که ناخود آگاه زندگی او و همسر و فرزندانش را تباه کرد .

سه ماه قبل در ۱۸ سالگی با اصرار فامیل و پدرم با دختر عمویم ازدواج کردم ، ثمره این ازدواج یک دختر و یک پسر است ، در اوائل زندگی اوقات خوشی داشتیم ، اما به مرور زمان اختلافات بین ما بروز کرد و مهمترین علت اختلافات ما دخالت مادر زنم بود ، بعد از هر دعوا زنم چادرش را سر کرده و بخانه مادرش می رفت ، و مادر او هم بجای نصیحت دخترش وی را علیه من می شوراند ، و با این کار بجای ایجاد مهر و صفا در میان ما دشمنی بوجود می آورد .

همسرم نیز بسیار تحت تأثیر مادرش است ، و به نصایح من کمترین توجهی نمی کند ، رفتار بد او باعث شده که از وی بیزار شوم ، همسرم و مادرش بجای برخورد ، واقع بینانه با مسائل جلوی مردم ، داد و بیداد ، راه می اندازند ، آن قدر از دست زن و زندگیم ، عاصی شده ام که دیگر دلم نمی خواهد به خانه بروم ، آخر ما ازدواج کرده ایم که با هم زندگی

مشترک و خوبی داشته باشیم ، ولی اعمال لجوجانه همسرم و دخالت و توهین های مادرش واد ارم ، میکند که بر خلاف رضایت قلبیم متوسل به طلاق شوم (۱) .

بسیاری از اوقات ، مادر زنها و مادر شوهر ها و بعضی از اقوام دور و نزدیک در زندگی و امور خصوصی زن و شوهرها دخالت کرده و از یکی از آنان حمایت میکنند ، و با اینکا رویرا وی را تشویق و تحریک به لجاجت مخالفت ، قهر کردن ، زدن و شکایت می نمایند .

و به پندار خویش به آنها خدمت و یا برایشان دلسوزی می کنند ، در صورتی که با این دخالتهای بیجا به آنها خیانت کرده ، و آسایش و تفاهم آنها را از بین می برند ، و زندگی آنان را از هم متلاشی می کنند ، و گاهی به هستی آنها خاتمه می دهند .

در صورتی که اگر آنان واقعا دلسوز میباشند باید عوض دخالت بیجا و حمایت یک جانبه ، سعی کنند اصلاح و حسن تفاهم و محبت در میان زن و شوهر ها بوجود آورند .

چنانکه خداوند می فرماید :

«فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ» (۲).

از خدا بترسید ( و از اختلاف بپرهیزید) و به ایجاد صلح میان خودتان بپردازید .

و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود :

« الا أخبرکم بافضل من درجه الصیام و الصلوه و الصدقه؛ إصلاح ذات البین فان فساد ذات البین هی الحالقه ” (۳).

آیا شما را آگاه نکنم به چیزی که ارزش آن از روزه و

۱- اطلاعات هفتگی ، اسفند ۶۶، ش ۲۳۸۰

۲- سوره انفال ، آیه ۱

۳- کنز العمال ، حدیث ۵۴۸۰

نماز (مستحبی ) و صدقه برتر است ؟

آن اصلاح دادن میان مردم است، زیرا که فتنه انگیزی موجب زشتی و خونریزی می گردد.

و علی علیه السلام میفرمود :

” من کمال السعاده السعی فی اصلاح الجمهور” (۱).

از کمال سعادت (و خوشبختی انسان) دراصلاح کار مردم کوشیدن است .

و با اینکه دروغ از گناهان بسیار بزرگ است ولی اصلاح دادن بقدری مهم است که در مورد آن ( اگرموجب اهانت به دیگری و غیبت و فساد نباشد ) دروغ گفتن جایز است .

چنانکه امام صادق علیه السلام میفرماید :

– المصلح لیس بکاذب ” (۲) .

اصلاح دهنده دروغ گو نیست .

و آن حضرت به مفضل میفرمود : هرگاه میان دو نفراز شیعیان ما اختلافی دیدی از مال من بآنها بده(۳) .

منبع داستان های آموزنده جلد۴/ صفحه ۱۶۲تا۱۶۵

۹- شوهر فراری

براستی یک پدر باید چقدر ناآگاه و بی خرد باشد که پاره تن ، وحاصل عمرش را بدون دقت و تحقیق در اختیار کسی قرار دهد ، که کمترین شناختی از او ندارد دختر و فرزندانش را به چنین سرنوشت سیاهی گرفتار سازد ؟

زن ۲۳ ساله ای هستم ، در ۱۶ سالگی با مردی که کوچکترین شناختی از او نداشتم به اصرار پدرم ازدواج کردم ، و ۸ سال است که از این پیوند ناخواسته می گذرد ، در این مدت حتی یک روز من رنگ خوشی و آسایش را در خانه ندیده ام ، از شوهرم د وفرزند دارم و در مقابل مشکلات فراوانی که دارم ، عاجز مانده ام ، دلم بیشتر برای

۱- غرر، ۷۳۲

۲- کافی ج ۲ ص ۲۰۹ و ۲۱۰

۳- کافی ج ۲ ص ۲۰۹ و ۲۱۰

بچه هایم می سوزد که اسیر پدر بی احساسی و بی توجهی شده اند ، یادم نمی آید که شوهرم حتی روز عید، برای بچه هایم لباس خریده باشد ، بچه های بیگناهم ، چون من همواره مورد بی مهری پدرشان قرار گرفته اند.

او در این مدت ۸ سال بخاطر ارتکاب اعمال خلاف از قبیل دزدی یا در زندان بوده و یا فراری چند ماه از فرار وی می گذشت ، که روزی بخانه آمد و دو سه روز بعد با دعوا و فحاشی بچه هایم را کتک مفصلی زد ، واز نو ، بجای نامعلومی فرار کرد ، اینک ۷ ماه است که از این مرد بی اطلاعم ، اکنون در بدترین شرائط مادی و معنوی ، روزگار می گذرانم چند بار به دادگاه شکایت کردم ، اما او را پیدا نکردند او برای هیچکدام از ما و اقواممان آبروئی باقی نگذاشته با توجه به زندگی سیاهم ، بگوئید من با این مرد چه کنم؟ (۱).

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود :

ملعون ملعون من یضیع من یعول (۲) .

ملعون واز رحمت خدا بدور است ، کسی که

خانواده اش را ضایع کند .

و امام باقر علیه السلام فرمود :

من سعاده المرء أن یکون القیم علی عیاله (۳) .

از سعادت مرد این است که خود به اداره کننده خانواده اش باشد .

و نیز رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله فرمود :

هر کس به بازار برود و چیز تازه ای خریداری کرد و به خانه اش ببرد

۱- اطلاعات هفتگی ، ش ۲۳۸۱، اسفند۱۳۶۶

۲- وسائل ، جلد ۱۲، صفحه ۴۳

۳- وسائل الشیعه، جلد ۱۲ ، صفحه ۴۳

( پاداش او) مانند این است که صدقه ای را برای مردم درمانده برده است و باید نخست به دخترها بدهد و سپس به پسرها ، زیرا هرکس دخترش را خوشحال کند مانند این است که کنیزی از فرزندان حضرت اسماعیل علیه السلام را آزاد کرد ه (۱) .

منبع داستان های آموزنده جلد۴/ صفحه ۱۷۵تا۱۷۷

۱۰- لغزش قاضی

او باور نمی کرد ، که در حل اختلافات مردم تا این حد باید بی نظر و بی طرف باشد ، وی تصور نمی کرد که توجه به فامیل ، تا این مقدار هم برایش گرفتاری ببار می آورد .

ابو حمزه ثمالی از امام محمد باقرعلیه السلام نقل می کند ، که در بنی اسرائیل شخصی بود که مدتها در میان مردم بحق قضاوت می کرد ، هنگامی که مرگ او فرا رسید ، به همسرش گفت وقتی من مردم مراغسل داده کفن کن و صورتم را بپوشان و بر تخت بگذار که انشاء الله بدی نخواهی دید .

وقتی که قاضی مرد ، همسرش مطابق دستور وی عمل کرد، ولی پس از مدتی وقتی روپوش او را عقب زد دید کمی بر صورت او است ، که پیوسته دماغش را می کند ، از دیدن این منظره سخت وحشت کرد ، در شب شوهرش را در خواب دید ، به او گفت از آنچه دیدی وحشت کردی ؟ همسرش گفت بلی .

قاضی گفت: به خدا سوگند این ناراحتی جز از ناحیه برادرت به من نرسید ، زیرا روزی برادرت با شخصی اختلاف داشتند ، وقتی برای قضاوت نزد من آمدند ، من ( در

۱- سفینه البحار، جلد ۲، صفحه ۲۸۹

دل) گفتم: خدا حق را برای او قرار بدهد، و هنگامی که اختلافشان را مطرح نمودند و( اتفاقا ) حق از آن او بود ، من در دل خوشحال گشتم ، پس آنچه ( از عذاب ) دیدی بخاطر آن دل خواه من بود ، هر چند موافق حق بود (۱).

آری منصب قضاوت اگر چه خیلی مهم و ارزشمند است ، ولی بسیار هم حساس و خطرناک است .

چنانکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود :

لسان القاضی بین جمرتین حتی یصیر إما الی الجنه و اما إلی النار ” (۲) .

زبان قاضی در میان دو پاره آتش قرار دارد، تا اینکه بگرد د بطرف بهشت ، یا بطرف آتش ( دوزخ ) و امام صادق علیه السلام فرمود :

هر کس در مورد دو درهم بغیر از آنچه خداوند نازل کرده است ، حکم کند ، کافر شده است ، و هر کس در دو درهم به اشتباه حکم کند ، کافر گشته است (۳) .

وقاضی موظف است کاملا مساوات را در سلام کردن ، جواب دادن ، نشانیدن (که یکی پائین و دیگری بالاتر نباشد ) نگاه کردن ، سخن گفتن ، امر به خاموشی ، گشاده روئی و سایر آداب و احترامات و عدالت در حکم را در میان طرفین اختلاف رعایت نماید ، هر چند آنها از نظر شخصیت و موقعیت اجتماعی تفاوت داشته باشند ، بلی اگر یکی مسلمان و دیگری کافر باشند، می تواند ، به مسلمان بیشتر احترام کند ، ولی در حکم و

۱- بحار، جلد ۱۴ ، صفحه ۴۸۹

۲- کنزل الحمال ، حدیث ۱۴۹۹۲

۳- بحار ، جلد ۱۰۴، صفحه ۲۶۵

عدالت نباید میان آنها فرق بگذارد (۱) .

منبع داستان های آموزنده جلد۴/ صفحه ۱۷۸ تا۱۸۰

۱۱- اشتباه پدر و انحراف پسر

آن موقع پدرش نمی دانست که با ، باز گرفتن فرزندش از درس و مدرسه و بی توجهی به او چه روزگاری برای وی پیش می آورد .

پسر کم تجربه هم فکر نمی کرد دوستی با بچه های فاسد و ولگرد، و رفتار نادرست و بالاخره فرار از وطن او را گرفتار چه عواقب وخیمی می نماید ، ولی با گذشت زمان هر دو به اشتباه خود شان پی بردند ، اما دیگر خیلی دیر شده بود .

موقعی که پدر و مادرم از هم جدا شدند من به مدرسه می رفتم ، به تحصیل علاقه داشتم ، اما وقتی که کلاس پنجم را تمام کردم ، پدرم وا دارم کرد که روی موتورهای کشاورزی کار کنم ، بد بختی و سرگردانی من از همین جا شروع شد ، اگر چه نامادریم زن بدی نبود ، ولی به هرحال میان من و بچه هایش فرق می گذاشت .

خلاصه با ترک مدرسه و درس پای من به کوچه و خیابان ، و جمع رفقای بیکار باز شد، و بزودی تعداد زیادی از بچه های ولگرد دور مرا گرفتند ، و کم کم سیگار و حشیش هم به محفل ما وارد شد ، و سعی می کردیم ادای بزرگترها را در بیاوریم .

وقتی که سرگرمیهای ما این طور چیزها شد احتیاج به پول پیدا کردیم ، و کار ما از آفتابه دزدی یعنی از سرقت چیز های کوچک شروع شد ، و من به خاطر بچگی

۱- تحریر الوسیله ، جلد ۲، صفحه ۴۰۹

و بی تجربگی ، فکر کردم پول در آوردن از راه دزدی چقدر آسان است ، غافل از اینکه وقتی انسان بکار خلاف کشیده شد ، از کارهای کوچک و پیش پا افتاده شروع می کند ، و بعد کم کم در لجن فرو می رود و یک موقع به خود می آید که راه برگشتن برایش وجود ندارد ، خلاصه کار د زدی من و رفقا بعد از مدتی به سرقت گوسفند و مرغ روستائیان فقیر و زحمت کش کشید ، و در یکی از آنها که چند گوسفند سرقت کرده بودم ، دستگیر شدم و به سه ماه زندان محکوم گشتم ، وقتی پدرم فهمید ، خیلی ناراحت شد ، ولی کاری از او ساخته نبود ، وقتی از زندان آزاد شدم پدرم مرا بخانه برد و نصیحت کرد که از کارهای خلاف دست بردارم ، اما چون من احساس می کردم که بی تفاوتی او نسبت به من و ترک تحصیل اجباری از طرف او باعث بدبختی من شده است ، حرفهایش در من اثر نمی کرد .

فرار بسوی زنان

دوباره سر وکله رفقا پیداشد، و با وسوسه یکی از آنها مقداری پول از جیب پدرم برداشتم ، و به اتفاق او به تهران فرار کردیم ، و در آنجا با جوانی که هم سن و خودم بود و او نیز از خانه فرار کرده بود ، رفیق شدم ، او وقتی فهمید من جائی ندارم ، گفت اگر شب بخواهی در خیابان پرسه بزنی مأمورین کمیته دستگیرت می کنند ، و به شهرستان بر می گردانند ، گفتم خوب چه کنم؟

گفت من

امشب می خواهم بروم منزل یکی از دوستانم اگر بخواهی تو را هم با خودم می برم.

من چون جائی نداشتم ، با خوشحالی قبول کردم و به اتفاق او رفتیم جائی که افراد فاسدی در آنجا بودند ، آنها مرا به جاهای مختلفی بردند ، و بفساد کشانیدند ، و به این ترتیب من شرافت و حیثیت خود را از دست دادم ، تا اینکه شبی در خانه یکی از آنها بودیم ، صبح که او سر کار رفت من و رفیقم صندوق پول او را که پول زیادی در آن بود شکستیم ، و پولها را بر داشته به شهرمان رفتیم ، و چون بعد از نصف شب وارد شدیم ، روی چمنهای میدان شهر خوابیدیم و در آنجا مأمورین کمیته به ما برخورد کردند ، و چند سؤالی از ما کردند ، چون ما جواب قانع کننده ای نداشتیم ، به ماظنین شدند، ساک ما را گشتند و ۶۰ هزار تومان پولی که سرقت کرده بودیم ، در آن دیدند لذا ما را به کمیته بردند، و در آنجا ما ناچار شدیم بد همه چیز اعتراف کنیم ، ما را به تهران فرستادند و تمام کسانی را که ما با آنها رفت و آمد داشتیم دستگیر کردند و به زندان انداختند ، اکنون پرونده ما در حال تکمیل شدن است ، و نمی دانم که کار من به کجا خواهد کشید ؟ (۱) .

دو عامل انحراف

چنانکه پیدا است ، مهمترین عامل سیه روزی و بد بختی جوان در داستان یاد شده، دو چیز بود هاست یکی

۱- مجله صف ، ش ۱۰۰ ، فروردین ۱۳۶۷

پدر ری که او را از تحصیل باز داشته و به او بی توجه بوده است ، و دیگر رفقای ولگرد ، و دوستان فاسد که او را به انحراف ، فساد ، و سرقت کشاند ماند که توضیحات کوتاهی در هر دو مورد می دهیم .

وظیفه پدر و مادر

همانطوری که پدر و مادر وظیفه دارند که نیازمندیهای جسمی فرزندانشان را از لباس ، خوراک ، بهداشت و درمان تأمین نمایند ، وظیفه مهمتری نیز دارند ، که همانا تعلیم و تربیت فرزندان است.

چنانکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید :

من حق الولد علی والده ثلاثه یحسن اسمه و یعلمه الکتابه و یزوجه اذا بلغ ” (۱).

از جمله حقوق فرزند بر پدر سه چیز است ، نام خوب بر او بگذارد و نوشتن یاد ش دهد ، و هنگامی که بالغ شد برایش همسر بگیرد .

وعلی علیه السلام می فرماید :

الامیراث کالادب ” (۲) .

هیچ ارزشی بالاتر و بهتر از ادب نیک نیست .

و امام سجاد علیه السلام می فرماید :

حق فرزند تو این است ، که بدانی او از تو است و خوب و بد وی در همین دنیا به تو بر می گردد .

وانک مسئول عما و لیته من حسن الادب و والدلاله علی ربه و المعونه له علی طاعته ” (۳) .

و تو در برابر سرپرستی که بر او داری مسئول می باشی ، که باید او را خوب تربیت کنی و خداشناس ( و مؤمن ) بارش بیاوری و در ( فراهم کردن

۱- مکارم الاخلاق، صفحه ۲۲۰

۲- نهج البلاغه فیض الاسلام ، حکمت ۱۰۹، ص ۱۱۳۹

۳- تحف العقول ، صفحه ۱۸۹

و موجبات) اطاعت خداوند کمکش نمائی .

نقش دوست در انسان

اگر چه انسان در هر مرحله ای از عمر که باشد به ویژه در دوران جوانی علاقه مند به انس و همنشینی با دوستان است ، ولی جای تردید نیست که دوست خوب یابد اثر عمیقی در آدمی مخصوصا جوانان می گذارد .

این حقیقی است که از نظر علمی و تاریخی باثبات رسیده ، ودر اسلام نیز زیاد به انتخاب دوستان خوب و پرهیز از دوستان بد ، سفارش شده است ، که چند نمونه از روایات اسلامی را در این مورد نقل می کنیم .

ا- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید :

” المر علی دین خلیله فلینظر أحدکم من یخالل”(۱).

آدمی بر روش ( و اعتقاد ) دوست خویش است ، پس ببینید یکی از شما با چه کسی دوستی می کند .

٢- و نیز فرمود :

– الجلیس الصالح خیر من الوحده والوځده ځیر من جلیس السور (۲) .

همنشین خوب ( داشتن ) بهتر از تنهائی است و تنهائی ( بدون دوست بودن ) بهتر از رفیق بد است .

۳- علی علیه السلام می فرماید :

صاحب السور قطعه من النار ” (۳) .

رفیق بد ( همانند ) پاره آتش است ، (که هستی انسان را تباه می کند ) .

۴- و نیز فرمود :

جماع الشرفی مقارنه السور ” (۴) .

تمام بدیها در همنشین بد، گرد آمده است .

۵- و در حدیث دیگر فرمود :

“من فقد اخا فی الله فکانما فقد اشرف

۱- بحار، جلد ۷۴، صفحه ۱۹۲

۲- بحار ، جلد ۷۴، صفحه ۱۸۹

۳- غررالحکم ، صفحات ۴۵۴، ۳۷۲ ، ۷۲۳

۴- غررالحکم ، صفحات ۴۵۴، ۳۷۲ ، ۷۲۳

أعضائه (۱) .

هر کس برادری که برای خدا برگزیده از دست بدهد، گویا مهمترین عضو بدنش را از دست داده است .

۶- و امام جواد علیه السلام می فرمود :

” إیاک و مصاحبه الشریرفانه کالسیف المسول یحسن منظره و یقبح أثره (۲).

از رفیق بد بپرهیز که او مانند شمشیر برهنه است که ظاهرش زیبا ، و اثرش زشت است

و رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله فرمود :

– مجالسه اهل الدین شرف الدنیا والآخره (۳)

همنشینی با اهل دین ( و مؤمنان موجب ) شرافت دنیا و آخرت است .

و در حدیث دیگر فرمود : باید همنشینان تونیکان و برادران( دوست ) تو پرهیزکاران و پارسایان باشند ، زیرا خداوند میفرماید روز قیامت همه دوستان با یکدیگر دشمنند مگر پرهیزکاران (۴) .

منبع داستان های آموزنده جلد۴/ صفحه ۱۸۱ تا۱۸۹ /

۱۲- مساوات در رفتار با فرزندان

مکا_ عن النبی صلی الله علیه و آله نظر الی رجل له ابنان فقبل احدهما و ترک الآخر. فقال النبی صلی الله علیه و آله فهلا ساویت بینهما؟

پیغمبر گرامی مردی را نگاه کرد که دو پسر داشت یکی از آنها را بوسید. و دیگری را ترک کرد. پیغمبر فرمود پرا در بین آنها بطور مساوی رفتار نکردی؟

منبع داستان های راستین جلد۲ /صفحه ۲۹/

۱۳- خشم پدران نسبت به دختر

آن روز خیلی غمگین و افسرده خاطر بود بطوری که آثار اندوه و نگرانی از قیافه اش به روشنی دیده می شد، و هیچگاه فکر نمی کرد کسی بتواند نگرانی و اندوه او را بر طرف سازد ، ولی خوشبختانه نزد طبیب حاذق و فرد شایسته ای راه یافت که به آسانی نگرانی وی را برطرف نمود و برای همیشه شادمانش ساخت .

حسن بن سعید می گوید : یکی از دوستانما همسرش برای او دختری آورده بود ، وی که هنوز به روح معارف اسلامی آشنا نبود ، از اینکه همسرش دختر زائیده ناراحت شده و نسبت به او سخت خشمگین بود ، بطوری که وقتی خد مت امام صادق علیه السلام رسید آثار نگرانی در صورتش نمایان بود ، آن حضرت وقتی علت ناراحتی و عصبانیت او را دانست فرمود :

اگر خداوند به تو وحی کند ( در مورد چیزی) که من برای تو ( آنچه را بهتر است ) اختیار کنم یا تو خود اختیار می نمائی ؟ آیا چه می گوئی؟

و عرض کرد : می گویم پروردگارا تو( آنچه را نیکوتر است برایم برگزین).

امام فرمود : در این صورت خداوند برای تو( دختر را اختیار کرده است ، پس

۱- غررالحکم ، صفحات ۴۵۴، ۳۷۲ ، ۷۲۳

۲- بحارالانوار، جلد ۷۴، صفحه ۱۹۸

۳- اصول کافی ، جلد ۱، صفحه ۳۹

۴- بحار الانوار، جلد ۷۷ ، صفحه ۴۷

امام صادق داستان آن پسری که حضرت خضر وقتی با موسی علیه السلام همراه بود ( بدستور خداوند او را )کشت و می فرماید :

«فَأَرَدْنَا أَنْ یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْرًا مِنْهُ زَکَاهً وَأَقْرَبَ رُحْمًا »(۱)

یعنی : «خواستیم تا پروردگارشان در عوض فرزندی پاکتر و صالحتر از نظر محبت و مهربانی به آنها عنایت فرماید» برای او بیان کرد •

سپس فرمود: درعوض خداوند دختری به آنان داد که هفتاد پیغمبر از او بوجود آمد (۲).

یکی از افکار پوچ و خویهای غیر انسانی مردم جاهلیت و قبل از اسلام این بود که دختر را ننگ و عار می دانستند ، چنانکه خداوند در باره آنان چنین نقل می کند : و إذا بشر أحدهم بالأنثی ….

و هنگامی که یکی از آنان را به فرزند دختری مژده می دادند از شدت اندوه و حسرت رخسارش سیاه می شد و سخت دلتنگ می گشت و از این ننگ از مردم کناره می گرفت و به فکر می رفت که آیا او را با ذلت و خواری نگاه دارد ، یا زنده به گورش کند (۳).

ما و حالا چرا؟

و متأسفانه این افکار نادرست دمنوز هم کم و بیش در میان ملتها وجود دارد و حتی در میان مسلمانان نیز مشاهده می شود ، در صورتی که فرزند بخشش الهی است و انسان مسلمان نباید از بخشش خدا ناراحت شود .

چنانکه خداوند عالم می فرماید :

«یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ إِنَاثًا وَیَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ الذُّکُورَأَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَانًا وَإِنَاثًا وَیَجْعَلُ مَنْ یَشَاءُ عَقِیمًا إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ »

۱- سوره کهف ، آیه ۸۱

۲- سفینه البحار، جلد ۱، صفحه ۱۰۸

۳- سوره نحل، آیه ۵۸، ۵۹

آیه ۴۹، ۵۰(۱)مکارم الاخلاق، صفحه ۱۱۴(۲)انوار النعمانیه ، بخش رضاع

۱- . خدا هر چه بخواهد می آفریند و به هر که خواهد دختر و به هر کس خواست پسر عطا می کند یا در یک رحم دو فرزند پسر و دختر قرار می دهد و هر که را خواهد نازا گرداند که اول (به مصالح مردم) دانا و توانا است . آری اسلام آمد به زن و دختر شخصیت و ارزش داد و رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله که وضع رقت بار آنان را می دید برای از بین بردن آن افکار پوچ بیانات ارزشمندی در گرامی داشتن دختران فرمود که دو نمونه از آنها را در اینجا نقل می کنیم الف : پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : هرکس داخل بازار شود و تحفه ای بخرد و آنرا به خانه برای عائله اش ببرد ( در پاداش) مانند این است که صدقه ای برای مردم نیازمند برده است ، و وقتی وارد خانه شد اول باید به دختران خود ، و سپس به پسران بدهد زیرا هر کس دخترش را خوشحال کند ( در ثواب ) مانند این است که کنیزی از فرزندان حضرت اسماعیل علیه السلام را در راه خدا آزاد کرده است

۲- . ب : و نیز آن حضرت فرمود : نعم الولد البنات المخدرات من کانت عنده واحده جعلها الله له سترا من النار و من کانت عنده اثنتان ادخله الله بها الجنه

( به واسطه آن دختر او را عذاب نمی کند) و هرکس دو دختر نزد او باشد خداوند بواسطه آنها او را داخل بهشت می گرداند .

منبع داستان های آموزنده جلد۳/صفحه۶۱تا۶۵/

۱۴- افراط در محبت به فرزندان یگانه

” من یگانه پسر خانواده ام بودم، لذا پدر و مادرم به من آزادی زیاده از حد می دادند و هر کاری می کردم از هر گونه اعتراض و مخالفتی در امان بودم، آنان نمی دانستند محبت زیادی آنها چه فاجعه ای برای من ببار خواهد آورد ، و حالا همه به اشتباهمان پی بردیم ، ولی …

در رژیم گذشته به علت اینکه ارزشهای غلط بر جامعه ما حکمفرما بود و همه مردم به ظواهر دنیای غرب توجه داشتند و زرق و برقهای دنیا انسانها را فریب می داد، من نیز مانند هزاران انسان دیگر قربانی هوسها و امیال درونی خود گشتم ، از همان ۱۲ سالگی علاقه شدیدی به موسیقی پیدا کردم و درس خواندن را رها نمودم و به دنبال به اصطلاح کار هنری آن روز رفتم ، و چون لازمه هنرمند شدن فاسد شدن و بفساد رو آوردن بود من نیز توسط دوستان هنرمندم به کارها ی مبتذل و ناجوری از جمله نوشیدن مشروب و به دنبال آن کشیدن حشیش روی آوردم، و سپس اعتیاد به مواد مخدر که بسیار مهلک تر بود به آن اضافه شد .

و از آنجا که یگانه پسر خانواده ام بودم والدینم بسیارخوب و با محبت بودند و به من بیش از اندازه آزادی دادند تا حدی که هر کاری می کردم اعتراضی نمی کردند ، چون نمی دانستند که محبت زیادی آنها چه فاجعه ای

برای من پیش خواهد آورد .

و از طرفی من ناچار بودم برای تهیه مواد بیشتر کار کنم تا پول زیاد تری بدست آورم ، لذا به توصیه یکی از خوانندگان معروف آن روز به فروش مواد مخدر اقدام کردم تا از راه درآمد آن بتوانم احتیاج خود را تأمین کنم .

و در اوائل انقلاب به اصطلاح هنرمندان در منجلاب فساد غوطه ور بودم و از روزگار کاملا بی خبر ، تا اینکه در اثریک درگیری که داشتم به زندان افتادم، و پس از آزادی از زندان بیکار شدم، چون با افرادی که با مواد مخدر سر و کار داشتند آشنا بودم شروع به خرید و فروش آن کردم ، و دوبارهم به مرکز بازسازی ترک اعتیاد رفتم، در این هنگام انقلاب به پیروزی رسیده بود و من تازه بخود آمده بودم که باصرار پدرم به مشهد رفتیم، تا در آنجا توبه کنم و این بلای خانمان سوز را از خود دور نمایم.

ولی وقتی به تهران برگشتیم یکی از دوستانم از من مواد خواست و چون خیلی اصرار کرد پنجاه گرم برایش تهیه کردم و در حین رساندن به او دستگیر و به چهار سال حبس محکوم شدم ، و حال زیر نظر مسئولین زندان ارشاد شده ام و به اشتباهاتم پی بردم، اکنون حاضرم در خدمت جامعه باشم و اشتباهات خود را جبران کنم، و از کسانی که سرگذشت مرا می خوانند و به شمه ای از مفاسد رژیم گذشته واقف شدند می خواهم تا به جمهوری اسلامی ارج نهند و در پیشب رد اهداف آن به تلاش بی وقفه خود ادامه دهند

۲۹ دیماه ۶۵ شماره ۱۰۳۰ صفحه ۱۹(۱)تاریخ یعقوبی، جلد ۳، صفحه ۵۳(۲)مستد رک ، جلد ۲، صفحه ۶۲۵(۳)مکارم الاخلاق ، صفحه ۲۲۲(۴) نهج البلاغه فیض الاسلام ، حکمت ۳۲۹

۱۵- نقش پدر در تربیت فرزند

عدی پسر حاتم طایی، اول با پیامبرصلی الله علیه واله دشمنی می کرد. وقتی پیامبرصلی الله علیه واله امام علی علیه السلام را به قبیله ی او فرستاد، عدی فرار کرد و خواهرش سفانه باقی ماند و اسیر شد. علی علیه السلام او

۱- . آری یکی از علل انحراف و فساد کودکان و جوانان آزادی دادن بی حد و حصر به آنان و محبتهای بیش از حد پدر و مادرها به فرزندان و بی توجهی نسبت به تربیت آنان است . چنانکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید : شر الأباء من دعاه البر الی الأفراط “

۲- . بد ترین پدران کسانی هستند که در نیکی ( و محبت ) از حد بگذرانند . وعلی علیه السلام می فرماید : “ما نحل والد ، ولدا أفضل من أدب حسن “

۳- . هیچ نیکی و هدیه ای پدر به فرزندش نداده است که از ادب خوب بالاتر باشد . و نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : و أکرموا أولادکم و احسنوا ادابهم یغفر لکم”

۴- . فرزندانتان را گرامی بدارید و ادب آنها را نیکو گردانید تا آمرزیده شوید . و نیز علی علیه السلام فرمود : حق الولد علی الوالد ان یحی امه و یحسن أدبه ویعلمه القران

را نزد پیامبرصلی الله علیه واله آورد. سفانه نزد پیامبر صلی الله علیه واله از پدرش چنین تعریف کرد: او آقای قوم بود، اسیر را آزاد می کرد، جنایتکار را میکشت، همسایه ها را نگه داری می کرد، مستمندان را طعام میداد و هیچ صاحب حاجتی را رد نمی کرد.

پیامبر فرمودند: ای دختر! این صفات مؤمنان است. اگر پدرت اسلام می آورد، بر او رحمت می آوریم.

آن گاه فرمودند: او را رها کنید که پدرش مکارم اخلاق را دوست داشت. بر عزیزی که ذلیل شده و ثروتمندی که بینوا گشته رحم کنید!

پس به قبیله ی خود بازگشت و به برادرش عدی گفت: کسی را بخشنده تر و کریم تر از محمد ندیدم، صلاح آن است که نزدش بروی تا ذلیل نشوی.

دختر حاتم آن قدر همانند پدرش صاحب انفاق و بخشش بود که روزی حاتم به او گفت: هرگاه دوکریم در مالی جمع شوند، مال را تلف میکنند، پس یا من کریم باشم یا تو؟ گفت: ای پدر! من جود را از تو یاد گرفتم.(۱)

منبع کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی جلد اول/حکایت ۸۸۹ /صفحه ۶۴۷ تا ۶۴۸/

۱۶- مهم ترین وظیفه پدر و مادرّ تربیت فرزندان

ابتدای وزارت صاحب بن عباد از مؤید الدوله ی دیلمی آغاز شد و تا زمان فخر الدوله ادامه داشت. وی مردی بسیار دانمشند، دانش دوست، نیکو رفتار و با کمال بود. او را از نظر بزرگواری و عظمت «کافی الکفاه» لقب دادند. شیخ صدوق عیون اخبار الرضا علیه السلام را برای او تألیف کرد. حسین بن محمد قمی نیز کتاب تاریخ قم را برای او نوشت. در

۱- نمونه ی معارفه ۲۰/۴ : به نقل از: المستطرف ۱/ ۱۶۹.

عصرهای ماه رمضان هر کس بر او وارد می شد ممکن نبود قبل از افطار خارج شود؛ زیرا مادرش او را این چنین تربیت کرده بود.

در همان اوان طفولیت که برای درس خواندن به مسجد میرفت هر روز صبح مادرش یک دینار و یک درهم به او می داد و سفارش می کرد به اولین فقیری که رسیدی صدقه بده. این عمل برای صاحب عادتی شده بود و حتی هنگامی که به مقام وزارت رسید هیچ گاه سفارش مادر را ترک نمی کرد. از ترس این که مبادا یک روز صدقه را فراموش کند به خادمی که متصدی اتاق خوابش بود دستور می داد هر شب یک دینار و یک درهم زیر تشک او بگذارد و صبح که برمی خاست پول را برداشته، به اولین فقیر می داد.

اتفاقا شبی خادم فراموش کرد این کار را بکند، فردا که صاحب سر از خواب برداشت بعد از ادای فریضه دست زیر تشک برد تا پول را بردارد؛ ولی متوجه شد خادم فراموش کرده است. این فراموشی را به فال بد گرفت و با خود گفت: لابد اجلم فرا رسیده که خادم از گذاشتن دینار و درهم غفلت کرده است، به غلام امر کرد آنچه در اتاق خوابش از لحاف و تشک و بالش بود به کفارهی فراموش کردن صدقهی آن روز به اولین فقیری که ملاقات کرد بدهد (وسائل خواب و آسایش صاحب همه از دیبا بود).

غلام آنها را جمع کرد و از منزل خارج شد و با مردی از سادات که به دلیل نابینایی، زنش دست او را گرفته بود برخورد کرد. خادم پیش رفت و

گفت: اینها را قبول میکنی؟ پرسید: چیست؟ جواب داد: لحاف، تشک و بالش دیبا است. مرد فقیر از شنیدن تفصیل اشیا بیهوش شد. صاحب را از جریان آگاه کردند، وقتی آمد دستور داد آب بر سر و صورتش بپاشند تا به هوش آید، بیچاره به هوش آمد، صاحب پرسید: چه شد که از حال رفتی؟

گفت: من مردی آبرومندم: ولی مدتی است تهی دست شده ام. از این زن، دختری دارم که به حد رشد رسیده است، مردی او را خواستگاری کرد، ازدواج آن دو صورت گرفت، اکنون دو سال است که از خوراک و لباس خودمان ذخیره می کنیم و برای او اسباب و جهیزیه تهیه می کنیم، دیشب زنم گفت: باید برای دخترم لحافی با بالش دیبا تهیه کنی.

هر چه خواستم او را منصرف کنم نپذیرفت. بالاخره بر سر همین خواسته بین ما اختلافی پیدا شد. عاقبت گفتم: فردا صبح دست مرا بگیر از خانه بیرون ببر تا از میان شما بروم. اکنون که خادم شما این سخن را گفت، جا داشت من بیهوش شوم.

صاحب بن عباد چنان تحت تأثیر قرار گرفت که اشک از مژگانش فرو ریخت و گفت: لحاف و تشک دیبا باید با سایر وسائل مناسب خودش آراسته شود، به من اجازه دهید تمام وسائل زندگی دختر را مطابق این لحاف و تشک فراهم کنم. شوهر دختر را خواست، به او سرمایه ای کافی داد که به شغلی آبرومند مشغول شود و تمام جهیزیه ی دختر را به طوری که مناسب با دختر وزیر بود تهیه کرد.(۱)

ایستادن تفسی نزد

۱- پند تاریخ ۴/ ۱۱۲ – ۱۱۵: به نقل از: روضات الجنات / ۱۰۵.

مسیحا نفسی

به ز صد سال نماز است به پایان بردن

یک طواف سر کوی ولی حق کردن

به ز صد حج قبول است به دیوان بردن

تا توانی ز کسی بار گرانی برهان

به ز صد ناقه حمراست به فرمان بردن

بگ گرسنه به طعامی بنوازی روزی

به ز صوم رمضان است به شعبان بردن

یک جو از دوش مدینی دین اگر برداری

به ز صد خرمن طاعات به دیان بردن

به ز آزادی صد بندهی فرمان بردار

حاجت مؤمن محتاج به احسان بردن

دست افتاده بگیری ز زمین برخیزد

به ز شب خیزی و شاباش ز یاران بردن(۱)

منبع کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی جلد اول/حکایت ۹۱۶ /صفحه ۶۶۰/

۱۷- توجه پدر و مادر درباره خطیب خردسال

امام حسن در خردسالی هم به مسجد می رفت و پای منبر رسول خدا صلی الله علیه واله می نشست، آنگاه به منزل بر می گشت و آنچه در مورد وحی، از آن حضرت می شنید، برای مادرش فاطمه زهرا علیها السلام نقل می کرد (روی متکائی می نشست و آن چه از پیامبرصلی الله علیه واله فراگرفته بود، بیان می کرد).

هرگاه حضرت علی علیه السلام وارد منزل می شد و با فاطمه زهرا علیها السلام سخن می گفت، در می یافت که فاطمه علیها السلام از آیات نازل شده، اطلاع دارد، از او می پرسید: «با این که شما در منزل هستید، چگونه از آن چه پیامبرصلی الله علیه و اله در مسجد بیان کرده، آگاهی داری؟!»

فاطمه زهرا علیها السلام عرض می کرد: این آگاهی، به وسیله فرزندت حسن علیه السلام به من منتقل می شود.

اما روزی علی علیه السلام در خانه مخفی شد، حسن علیه السلام

۱- ملا محمد فیض کاشانی

که در مسجد، وحی الهی را شنیده بود، وارد منزل شد و طبق معمول، بر متکانشست تا به سخنرانی بپردازد، ولی لکنت زبان پیدا کرد، حضرت زهرا علیها السلام تعجب نمود!، حسن علیه السلام به مادر عرض کرد: «تعجب مکن، چرا که شخص بزرگی، سخن مرا می شنود، و استماع او مرا از بیان مطلب، باز داشته است».

در این هنگام علی علیه السلام از مخفیگاه خارج شد و فرزندش، حسن بلا را بوسید.(۱)

منبع داستان دوستان/صفحه ۲۷۵/

۱- سفینه البحار، ج ۱، ص ۲۵۴.

۱۸- علیّ (علیه السلام) و رد پاسخ به حسن و حسین (علیهما السلام)

در عصر خلافت ابوبکر، عربی بیابانی نزد حضرت علی (ع) آمد و پرسید: من در احرام حج، تخم شتر مرغی را یافتم و آن را پختم و خوردم، اکنون چه کفاره ای بر من واجب است؟

ابو بکر گفت: مرا در تنگنای سختی قرار دادی، نزد عمربن خطاب برو تا به تو پاسخ دهد. نزد عمر رفت و مسئله خود را مطرح کرد. عمر نیز همچون ابوبکر در جواب او درماند و به عبدالرحمان بن عوف ارجاع داد. اعرابی نزد عبدالرحمان رفت و از او سؤال کرد. او نیز از پاسخ آن درمانده شد.

سرانجام به حضور علی (ع) آمد. آن حضرت به او فرمود: هر سوالی داری از این دو جوان، حسن و حسین (علیهما السلام) بپرس.

او سؤال خود را از امام حسن (ع) پرسید. امام حسن (ع) به او فرمود: آیا شتر داری؟

عرب گفت: آری!

فرمود: به تعداد تخم شترمرغ هایی که خورده ای، شتر ماده ای از میان شتران خود بردار و شتر نری را با آن آمیزش بده، هر تعداد که زائیدند آنها را به کعبه هدیه کن (تا در آن جا قربانی شود).

علی (ع) فرمود: اگر بعضی از شترهای ماده سقط جنین کنند، چطور؟

حسن (ع) فرمود: تخم شتر مرغ نیز گاهی فاسد می گردد.

جمعیت حاضر دریافتند، آن کسی که آن جوان، حسن (ع) را به مسائل آگاه می کرد، همان کسی است که سلیمان بن داود (ع) را آگاه می ساخت (جبرئیل).(۱)

منبع داستان دوستان/صفحه۲۸۳تا۲۸۴/

۱- بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۵۵.

۱۹- امام حسین (علیه السلام) و تقدیر فراوان از معلم فرزندش

شخصی به نام عبدالرحمان، مدتی در مدینه معلم کودکان و نوجوانان بود، یکی از فرزندان امام حسین (ع) به نام «جعفر» به مکتب او می رفت.

معلم، آیه شریفه ( الحمد لله رب العالمین) را به جعفر آموخت.

امام حسین (ع) به سبب این آموزش، هزار دینار و هزار حله (پیراهن مرغوب) به آن معلم داد.

شخصی از امام پرسید، آیا آن همه پاداش به معلم دادن، رواست!؟

امام در پاسخ فرمود: آن چه دادم چگونه برابری می کند با ارزش آن چه او به پسرم آموخت. (جمله: الحمد لله رب العالمین)

پیامبر (صلی الله علیه واله) نیز در این باره فرمود: وقتی معلم، بسم الله الرحمن الرحیم را به کودکی بیاموزد خداوند برای او و آن کودک و پدر و مادر کودک، دوری از آتش را می نویسد.(۲)

منبع داستان دوستان/صفحه ۲۸۶تا۲۸۷/

۲- تفسیر برهان، ج ۱، ص ۴۳

۲۰- توصیه مدرس به فرزندش

شهید سید حسن مدرس، در ماه رمضان (۱۳۵۶ قمری) در تبعیدگاه خود (کاشمر) توسط مزدوران رضاخان، مسموم و به شهادت رسید. در پشت صفحه اول قرآنی که از او به یادگار مانده و نزد نوه اش نگه داری می شود، به خط خود، خطاب به دخترش چنین نوشته:

ای فاطمه بیگم! تو را به سه مطلب، توصیه می کنم:

نماز و قرآن را بخوان، برای پدر و مادرت دعا کن و در زندگی قناعت داشته باش.

یک نصیحت ز سر صدق جهانی آرزد – بشنو ار در سخنم بهره جسمانی نیست

منبع داستان دوستان/صفحه ۵۸۵تا۵۸۶/

۲۱- بی توجهی فردی به فرزندان و منع پیامبر (صلی الله علیه واله) از دفن او در قبرستان مسلمین

یکی از مسلمین در عصر رسول خدا (ص) در بستر مرگ قرار گرفت. او شش غلام و چند دختر کوچک داشت. وقتی در آستانه مرگ قرار گرفت، غلامان خود را آزاد کرد و ارثی برای دختران کوچک خود باقی نگذاشت.

جنازه او را به خاک سپردند، جریان را به رسول خدا (ص) خبر دادند.

پیامبر (ص) از این که او غلامان خود را آزاد کرده متأثر گردید و فرمود: اگر قبلا به من اطلاع می دادید، من نمی گذاشتم او را در قبرستان مسلمین دفن کنید، زیرا او کودکان خود را از ثروت دنیا بی نصیب کرده و آنان را فقیر و بی پناه گذاشته است تا دست گدایی به سوی مردم دراز کنند.(۳)

منبع داستان دوستان/صفحه ۶۵۱/

۳- علل الشرایع

۲۲- سفارش مادر دانا به دختر خود درباره رمز خوشبختی

بانوی هوشمندی دخترش را شوهر داد. هنگامی که می خواستند دخترش را به خانه شوهر ببرند، او را طلبید و ده سفارش به او نمود و تأکید کرد که برای برقراری زندگی سالم زناشویی حتما به این ده دستور، عمل کند.

نخست به او گفت: دخترم! بدان که تو با زندگی ای که با آن خو گرفته ای و گوشت و خونت با آن هماهنگ شده، جدا می شوی و به خانه ای که از آن کاملا بیگانه هستی می روی و با رفیقی که با او انس نگرفته ای هم نشین می گردی، کنیز او باش تا او غلام تو گردد و این ده دستور را از من بشنو و به آن عمل کن تا خوش بخت گردی:

۱. با قناعت، زندگی نیکی را با همسرت تشکیل بده؛

۲. در شنیدن سخن همسر و اطاعت از او، کوشا باش؛

۳. با چشمی مهرانگیز و نگاهی متواضعانه به همسرتبنگر؛

۴. نظافت و خوشبویی را رعایت کن؛

۵. اموال شوهرت را حفظ کن و بدان که حفظ اموال او با اندازه گیری و اعتدال حاصل می گردد؛

۶. احترام بستگان شوهر را نگه دارد و بدان که این کار را می توانی با سرپنجه تدبیر و هوشیاری، انجام دهی؛

۷. غذاش شوهر را در وقت خود و با کیفیت خوب آماده کن، زیرا گرسنگی عامل سریع برای بروز ناملایمات است؛

۸. هنگام استراحت شوهر، سکوت و آرامش را رعایت کن، زیرا آشفته نمودن خواب، خشم انگیز است؛

۹. رازهای ناگفتنی را برای او فاش نکن، زیرا در صورت افشای راز از نیرنگ او در امان نخواهی شد؛

۱۰. از او اطاعت کن، زیرا سرکشی از خواسته مشروع او، موجب انباشته شدن کینه تو در سینه او می شود.

دخترم! اگر این دستورها را با حوصله و تحمل به خوبی انجام دهی، یقین بدان که عواطف شوهر را به سوی خود جلب کرده ای و در پرتو آن، زندگی شیرینی را با همسرت، پدید می آوری.(۱)

منبع داستان دوستان/صفحه ۶۵۶تا۶۵۷/

۱- الحلقات الذهبیه، ج ۱، ص ۶۰.

۲۳- محبت پیامبر صلی الله علیه واله به فرزندان در نماز و اسلام و یهودی

لیث بن سعد می گوید: روزی پیامبرصلی الله علیه واله به نماز جماعت می خواند و جمعی به او اقتدا کرده بودند، حسین علیه السلام که کودک بود، وقتی رسول خدا صلی الله علیه واله به سجده می رفت، به پشت پیامبر سوار می شد و پاهایش را حرکت می داد، می گفت حل حل (شتر را با تکرار این واژه می رانند) هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه واله می خواست،

سر از سجده بردارد، حسین علیه السلام را می گرفت و آرام به زمین می گذاشت و بلند می شد، و وقتی که به سجده می رفت، باز حسین می آمد و بر پشت رسول خدا صلی الله علیه واله سوار می شد و پاهایش را حرکت می داد و می گفت: حل حل.

این موضوع تا آخر نماز تکرار شد، یک نفر یهودی این منظره را می دید، به عنوان اعتراض، نزد رسول خدا صلی الله علیه واله آمد و گفت: ای محمد! شما با کودکان به گونه ای رفتار می کنید که ما این گونه رفتار نمی کنیم.

پیامبرصلی الله علیه واله فرمود: اگر شما به خدا و رسولش ایمان داشته باشید، به کودکان، مهربانی می کنید و با مهر و نوازش به آنها رفتار می نمایید.

یهودی از این دستور مهرانگیز تربیتی اسلام و بلندنظری پیامبرصلی الله علیه واله مجذوب اسلام شد و همان دم قبول اسلام کرد، و به صف مسلمین پیوست.(۱)

منبع داستان دوستان/صفحه ۶۸۲تا۶۸۳/

۲۴- پرورش فرزند به مقتضای شیر مادر

الاغ و شتری را که لاغر شده بودند و دیگر توان بارکشی نداشتند، رها کرده بودند.

خود را به علف زاری رسانده و مأنوس شدند.

الاغ گفت: خوب است ما در این جا برادر وار زندگی کنیم و از این جا نرویم تا کسی از حال و روزگار ما باخبر نشود.

شتر گفت: پیشنهاد بسیار خوبی است، اگر شیر مادر بگذارد.

الاغ گفت: شیر مادر چه دخالتی دارد؟

شتر گفت: بی دخالت نیست.

مدتی گذشت و آن دو حیوان بدون مزاحم، از آب و هوا و علف آن علفزار استفاده کرده و هر دو فربه شدند. اتفاقا

۱- مناقب، ج ۴، ص ۷۲ و ۷۳

کاروانی که دارای چند الاغ بودند، از کنار آن علف زار عبور می کردند، کاروانیان برای رفع خستگی چند ساعتی در آن جا ماندند.

در همین حال صدای عرعر الاغهای آن کاروان بلند شد و موجب شد که این الاغ (دوست شتر) نیز عرعر کرد.

شتر گفت: چرا صدا بلند می کنی، صدای تو باعث می شود که کاروانیان به حال ما مطلع شوند و ما را زیر بارهای سنگین خود قرار دهند.

الاغ گفت: اقتضای شیر مادر است.

همان گونه که شتر حدس زد، کاروانیان به دنبال صدا آمدند و شتر و الاغ فربه بدون صاحب را با خود بردند. کاروان همچنان حرکت می کرد تا به دامنه کوهی رسیدند، الاغ همین که دامنه کوه را نگاه کرد، خود را شل نمود و به زمین انداخت، چون مدتی بیکار بوده و نمی توانست بارکشی کند.

کاروانیان وقتی چنین دیدند، تصمیم گرفتند الاغ را بر شتر بار نمایند. شتربا بار سنگین هم چنان از دامنه کوه بالا می رفت. وقتی به قله کوه رسید بنای رقصیدن کرد.

الاغ به او گفت: چه می کنی؟ مگر نمی دانی که در کجا هستیم و با رقصیدن تو من به دره هولناک کوه می افتم و قطعه قطعه می شوم.

شتر گفت: عزیزم! این اقتضای شیر مادر است! سرانجام الاغ از پشت شتر سقوط کرد و به هلاکت رسید.(۱)

منبع داستان دوستان/صفحه ۷۲۳تا۷۲۴/

۲۵- اعتراض پیامبر صلی الله علیه واله به نام گذاری بد

أم سلمه یکی از همسران نیک پیامبرصلی الله علیه واله بود، خداوند به برادر مادریش، پسری داد، نام او را «ولید» گذاشتند.

پیامبر صلی الله علیه واله به آنها اعتراض کرد و فرمود: آیا فرزند

۱- اقتباس از : خزینه الجواهر ، ص ۳۳۳

خود را همنام فرعونهای خود می کنید، این نام را تغییر دهید و نامش را «عبدالله» بگذارید، بدانید که به زودی در آینده شخصی از این امت خواهد آمد، که به او «ولید» می گویند که بدترین افراد امت من است و بدی او از فرعون نسبت به قومش بیشتر می باشد.

روایت کننده گوید: بعدها مردم معتقد بودند که او ولیدبن عبدالملک( ششمین خلیفه اموی) است، و عقیده بر این بود که او ولیدبن یزیدبن عبدالملک (یازدهمین خلیفه اموی) است.

منبع داستان دوستان/صفحه ۷۲۶/

۲۶- هم گامی اسم بامسما

اسکندر مقدونی یکی از شاهان و کشورگشایان نیرومند تاریخ است. روزی در میان سپاه خود با شخصی رو به رو شد که همواره در جنگ، شکست می خورد. از او پرسید: نامت چیست؟

گفت: اسکندر!

اسکندر با روی تند به او نگریست و گفت: با نام خود را عوض کن، یا کار خود را:(۱)

نام فروردین نیارد گل به باغ

شب نگردد روشن از اسم چراغ

اسم گفتی، رومسمی را بجوی

ماه در بالا است، نی در آب جوی

هیچ اسمی بی مسمی دیده ای؟

یا زگاف و لام گل، گل چیدهای؟

منبع داستان دوستان/صفحه ۷۲۶تا۷۲۷/

۲۷- امام سجّاد علیه السلام و نام-گذاری فرزندش به زید با تفال قرآنی

زید فرزند امام سجاد علیه السلام از مردان نمونه تاریخ است که در همه ابعاد اسلامی مانند:

عرفان، زهد، جهاد، شجاعت، علم و فقاهت، بیداری، هجرت و… پس از امامان، بی نظیر بود. در نگین انگشتر او که خط فکری او را نشان می داد نوشته شده بود: اصبر توجر اصدق تنجح؛ استقامت کن تا به پاداش آن برسی، و راستگو باش تا نجات یابی.

مادر او کنیز بود و «حوراء» یا «غزاله» نام داشت. زید به سال ۶۶ یا ۶۷ هجری بعد از طلوع فجر متولد شد و در سال ۱۲۱ در سن ۵۵ سالگی بر ضد طاغوت زمانش، هشام بن عبدالملک قیام کرد و سرانجام به شهادت رسید. از سخنان اوست: «سیزده سال قرآن را با تدبر خواندم، چیزی در قرآن بهتر از آگاهی و عبادت نیافتم….(۲)

جالب این که قبل از تولد زید، از ناحیه پیامبر صلی الله علیه واله و علی علیه السلام خبر از ولادت و سپس انقلاب او و کیفیت

۱- شرح نهج حدیدی، ج ۱۱، ص ۳۷۰.

۲- عبدالرزاق مقرم، زید الشهید، ص ۱۸۰.

شهادت اش و نام و نشان او داده بودند، و به این ترتیب در ذهن امام سجاد علیه السلام ترسیمی از زید بود که در آینده رهبر انقلاب می شود.

تا این که طبق معمول، امام سجاد علیه السلام پس از اذان صبح، نماز صبح را خواند و مشغول تعقیب گردید. عادت آن حضرت این بود که تعقیب نماز را تا طلوع آفتاب ادامه می داد، در این هنگام خبر آوردند که خداوند پسری به آن حضرت عنایت فرموده است.

امام سجاد علیه السلام به اصحاب خود رو کرد و فرمود: نام این کودک را چه بگذارم:

هر کسی نامی گفت، حضرت قرآن طلبید و تفأل زد، آیه اول صفحه اول، این آیه آمد:.

« وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا »(۱)

خداوند، مجاهدان را بر نشستگان به پاداش بزرگ برتری داد.

بار دیگر قرآن را گشود، این بار در آغاز صفحه اول قرآن، این آیه آمد:

«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاهِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَی بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ »(۲)

خداوند جان و مال مؤمنان را در برابر بهشت، خریداری کرده، مؤمنانی که در راه خدا می جنگند و یا خود کشته می شوند و این وعده قطعی در تورات و انجیل و قرآن است، کیست که باوفاتر از خدا در انجام وعده اش باشد، پس شما در این معامله ای که کرده اید به خود مژده دهید که این پیروزی سعادت بزرگ است.

امام سجاد علیه السلام این دو آیه را

۱- نساء، آیه ۹۵

۲- توبه، آیه ۱۱۱

در ذهن خود بررسی کرد و دید هر دو در مورد جهاد و ایثار در راه خداست، و از آن ترسیمی که در مورد «زید»، رسول خدا و علی علیه السلام فرموده بود که در صلب امام سجاد پدید می آید، نتیجه گرفت این کودک همان زید است، آن گاه مکرر به حاضران، فرمود: سوگند به خدا این فرزند همان «زید» است، و نام او را زید گذاشت.(۱)

منبع داستان دوستان/صفحه ۷۳۷تا۷۳۸/

۲۸- فرزند و یاد خدا و رهایی پدر از عذاب

آورده اند که رسول خدا صلی الله علیه واله روزی به گورستان بقیع گذر کرد. نزدیک قبری رسید، اصحاب را فرمود که به تعجیل بگذرید. ایشان به تعجیل از آن جا بگذشتند و در وقت مراجعت چون بدانجا رسیدند خواستند که به تعجیل بگذرند، حضرت فرمود که تعجیل مکنید. گفتند: یا رسول الله! نه در وقت رفتن به تعجیل امر فرمودی!؟ گفت: بلی، شخصی را عذاب می کردند، من طاقت ناله و فریاد او نداشتم، اکنون خدای تعالی بر وی رحمت فرموده است.

گفتند: یا رسول! سبب عقوبت و رحمت او چه بود؟ فرمود که مردی فاسق به سبب فسق تا این ساعت این جا معب بود. کودکی از وی مانده بود در این زمان وی را به مکتب دادند معلم وی را تعلیم (بسم الله الرحمن الرحیم) نمود و کودک آن را بر زبان راند. خطاب عزت در رسید به آن فرشتگان که مأمور بودند به تعذیب او که دست از این کس بردارید و او را عذاب نکنید. روا نباشد که پدر را عذاب

۱- قاموس الرجال، ج ۴، ص ۲۷۱؛ وقایع الایام خیابانی (صیام)، ص ۶۳ و مقاتل الطالبیین ، ص ۹۶.

کنیم و پسرش در یاد ما باشد.(۱)

ای یاد تو مونس روانم

جز نام تو نیست بر زبانم

منبع هزار و یک حکایت اخلاقی جلد دوم/حکایت ۲۰۲ /صفحه ۱۹۵/

۲۹- توجه پدر و مادر در پرورش اولاد

محمد باقر بن محمد تقی بن مقصود علی مروج مذهب واحیاء کننده دین و شریعت صاحب تألیفات کثیره وگرانبها که یکی از تألیفاتش کتاب معروف بحارالانوارکه جامع آثار و اخبار رسول مختا رواهل بیت اطها راست می باشد که چاپ جدید آن بیش از صد جلد است. این عالم بزرگوار خدمات بزرگی به اسلام و مسلمین خصوص به عالم تشع ومؤمنین نموده ( جزی الله عن الاسلام والمسلمین له خیر الجزاء).

در خاتمه مستدرک فرموده که ما در محمد تقی مجلسی عارفه و مقدسه وصالحه بوده. از تقوی و پرهیزکاری اونقل شده که وقتی که شوهرش ملامقصود علی عازم سفر بود پسران خود ملا محمد تقی و ملا محمد صادق را آورد خدمت علامه مقدس ملاعبدالله شوشتری به جهت تحصیل علوم دینیه و از آن بزرگوار استدعا کرد که در تعلیم ایشان بیشتر مواظبت فرمایند. پس از آن مسافرت نمود.

پس ایام عیدی از اعیاد اسلامی رسید، ملاعبدالله سه تومان عیدی به ملا محمد تقی داد و فرمود این را در مخارج ضروری زندگی خرج نمائید. عرض کرد: بدون اجازه مادرم نمی توانم قبول کنم، اجازه بدهید از مادرم اذن بگیرم آن وقت قبول می کنم چون به خدمت مادرشان رسیدند قضیه را نقل کرد فرمود پدر شما وقتی که سفر کرد دکانی که در آن چهارده غازبیکی گندم هست گذاشته که آن بطوری

۱- منهج الصادقین ج ۱، ص ۳۲، ذیل تفسیر آیه ی بسمله ی سوره ی مبارکه ی حمد

که تعیین و تقسیم نموده ام مساوی مخارج شما است و این مقدار مخارج عادت شده برای شما و اگر شما این عیدی را قبول کنید و صرف کنید چند روزی آن عادت ترک می شود نمی توانید دوباره به عادت اول برگردید آن وقت مجبور خواهم شد که از تنگی معاش به خدمت شیخ بروم و شکایت کنم و این شایسته مانیست. چون این مطلب را به خدمت استاد عرض کردند آن بزرگوار دعا کرد در حق ایشان حق تعالی دعای آن جناب را مستجاب کرد و این سلسله جلیله را از مروجین دین و شریعت قرارداد.

ملامحمد تقی مجلسی نیز در حق فرزندش محمد باقر چنین دعائی نمود چنانچه آقا احمد سبط استاد اکبر بهبهانی در مرآت الاحوال بتوسط بعضی ثقات از ملا محمد تقی نقل کرده که فرمود، در بعضی از شبها بعد از فراغ از نمازشب وتهجد بر من حالتی عارض شد که دانستم در این حال اگر دعا کنم مستجاب می شود فکر می کردم چه دعایی بکنم و از خدا چه بخواهم که ناگاه صدای گریه محمد باقر از گهواره بلند شد.

من عرض کردم خداوند بحق محمد وآل محمد صلوات الله علیهم اجمعین که این فرزند مرا مروج دین و ناشراحکام خیر المرسلین قرار بده و او را موفق کسن به توفیقات بی نهایت خود. شکی نیست که از آثار آن دعاها است که این همه آثار و برکات و خدمات از آن بزرگوار ظاهر شده با وجودی که به همه امور رسیدگی می کرد از او هیچ گونه وظیفه بندگی و اخلاقی فوت نمی شد از قبیل شرکت کردن

در نماز اموات و مجالس و میهمانی رفتن و رسیدگی به امور مرافعات و رفع حوائج مؤمنین. خدمت او به شیعه به حدی رسید که عبدالعزیز دهلوی در کتاب تحفه گفته که اگر دین شیعه را دین مجلسی بنامند بی جا نخواهد بود زیرا که رونق آن از او شده (۱)

منبع مردان علم در میدان عمل/صفحه ۱۱۶تا۱۱۸/

۳۰- نام گذاری با مفهوم و اسلامی

اسماء بنت عمیس می گوید:

وقتی ولادت حسن و حسین من قابله حضرت فاطمه علیها السلام بودم، وقتی که حسن به دنیا آمد، پیامبر صلی الله علیه واله تشریف آورد و فرمود:

اسماء پسرم را نزد من بیاور!

من حسن علیه السلام را در میان پارچه زرد رنگی پیچیدم و نزد آن حضرت بردم، رسول خدا صلی الله علیه واله آن پارچه زرد رنگ را به دور انداخت و فرمود:

اسماء! مگر من به شما نگفتم که نوزاد را به پارچه زرد نپیچید!

من همان لحظه حسن علیه السلام را در میان پارچه سفیدی پیچیدم و خدمت پیغمبرصلی الله علیه واله بردم. پیامبر صلی الله علیه واله در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت.

سپس به علی علیه السلام فرمود:

نام پسرم را چه گذاشته ای؟

علی عرض کرد:

یا رسول الله! من در نامگذاری او از شما سبقت نمی گیرم.

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:

من نیز در نامگذاری او از پروردگارم پیشی نمی گیرم. هماندم جبرئیل نازل شد و گفت:

یا محمد! خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید:

چون علی برای تو مانند هارون است برای موسی، ولی بعد از تو پیامبر نخواهد بود. بنابراین پسرت را با پسر هارون همنام کن!

رسول خدا صلی الله علیه واله

۱- فوائد الرضویه ص ۴۱۲

فرمود: نام پسر هارون چه بود؟

جبرئیل گفت: نام او شبر بود.

پیامبر فرمود:

زبان من عربی است.

جبرئیل: نام او را حسن بگذار!

لذا پیامبر او را حسن نامید.

روز هفتم تولد حسن علیه السلام پیامبر صلی الله علیه واله دو قوچ ابلق (سیاه و سفید) عقیقه (قربانی) کرد، یک ران آن را با یک دینار طلا به قابله داد، و موی سر حسن را تراشید و به وزن آن صدقه داد و سپس سر نوزاد را با حلوق(۱) خوشبو نمود، آنگاه به اسماء فرمود:

مالیدن خون از کارهای مردمان جاهلیت است. در جاهلیت بر سر نوزاد اندکی خون می مالیدند).(۲)

منبع داستان های بحارالانوار جلد۵/صفحه ۷۶تا۷۷/

۳۱- نام گذاری اسلامی

اسماء می گوید:

یکسال از تولد حسن علیه السلام گذشته بود، حسین به دنیا آمد. پیامبر خدا صلی الله علیه و اله فرمود:

اسماء فرزندم را بیاور!

من حسین را در حالی که به پارچه ای سفید پیچیده بودم به رسول خدا تقدیم نمودم. حضرت به گوش راست حسین اذان و به گوش چپش اقامه گفت.

آنگاه حسین را در کنار خود نشانید و گریان شد.

من گفتم:

پدر و مادرم به فدایت! چراگریان شدی؟

فرمود:

برای این فرزندم گریستم

این نوزاد تازه به دنیا آمده.

فرمود:

او را گروهی ستمگر خواهند کشت، خداوند شفاعت مرا نصیب آنان نکند.

سپس فرمود:

ای اسماء! این مطلب را به فاطمه مگو! زیرا فاطمه تازه این کودک را به دنیا آورده است و سپس به امیرالمؤمنین فرمود:

نام این کودک را چه نهاده اید؟

عرض کرد:

یا رسول الله! من در نامگذاری او بر تو پیشی نخواهم گرفت.

پیامبر خدا صلی الله علیه و اله فرمود:

من هم در

۱- بوی خوش فرمز یا زرد رنگ که از زعفران و غیره می گیرند.

۲- ب: ج ۴۳، ص ۲۳۸

نامگذاری او از پروردگارم سبقت نخواهم گرفت.

جبرئیل نازل شد و گفت:

یا محمد! خداوند سلامت می رساند و می فرماید:

چون علی برای تو مانند هارون است برای حضرت موسی، بنابراین پسر خود را همنام پسر هارون کن!

پیامبر صلی الله علیه و اله : نام پسر هارون چه بود؟

جبرئیل: شبیر.

پیامبر صلی الله علیه و اله: زبان من عربی است.

جبرئیل: نام او را حسین بگذار!

بدین جهت پیامبر گرامی نام آن حضرت را حسین گذاشت.

روز هفتم که ولادت حسین که فرا رسید پیامبر خدا صلی الله علیه و اله دو قوچ ابلق (سیاه و سفید) عقیقه (قربانی) کرد. یک ران گوسفند را با یک دینار اشرفی به قایله داد. و سر آن بزرگوار را تراشید، آنگاه به وزن موی سرش نقره صدقه داد سپس سر حضرت را با حلوق خوشبو نمود.(۱)

منبع داستان های بحارالانوار جلد۵/صفحه ۸۱تا۸۳/

۳۲- تأثیر دیدنی ها در نوزاد

حضرت موسی از مصر فرار کرد و به مدین آمد، در آنجا با دختر حضرت شعیب پیغمبر ازدواج نمود.

پس از ده سال به حضرت شعیب گفت:

من ناگزیرم به وطن باز گردم و از مادر و خویشانم دیدار کنم، در این مدت که در خدمت شما بودم، مزد من چیست؟

شعیب پیغمبر گفت:

امسال هر گوسفندی که زایید و نوزاد او ابلق ( سیاه وسفید) بود، مال تو باشد.

موسی (با اجازه شعیب) هنگام جفت گیری گوسفندان، جوبی را در زمین نصب کرد و پارچه دو رنگی بر سر آن افکند، همین پارچه دو رنگ رو بروی گوسفندان بود، هنگام انعقاد نطفه در نوزاد آنها اثر کرد، و آن سال همه نوزادهای گوسفندان ابلق شدند، آن سال به پایان رسید، موسی اثاث

۱- ب: ج ۴۳، ص ۲۳۹.

و گوسفندان و اهل و عیال خود را آماده ساخت و به سوی مصر حرکت نمود.(۱)

منبع داستان های بحارالانوار جلد۶/صفحه ۲۲۲/

۳۳- حق کشی فرزند کنار انفاق فراوان

مردی از انصار، شش غلام داشت که همه را پیش از مرگش آزاد نمود و برای معاش کودکانش چیزی باقی نماند، حتی برای گذراندن شب اول آنها مردم کمک کردند.

این قضیه به اطلاع پیامبر اکرم صلی الله علیه واله رسید، حضرت پرسید:

با جنازه این مرد چه کردید؟

گفتند: دفنش کردیم.

فرمود: اگر قبلا می دانستم، نمی گذاشتم او را در قبرستان مسلمانان دفن کنید. زیرا او مال خود را بدون توجه به کودکانش از دست داده و آنها را مانند گدایان در میان مردم رها نموده و مردم برایشان گدایی می کنند.(۲)

«آری، چه نیکو است که انسان از راه کسب حلال، در فکر آینده فرزندانش نیز باشد.»

منبع داستان های بحارالانوار جلد۷/صفحه ۲۷/

۳۴- وصیّت یک پدر مهربان

امام باقر علیه السلام می فرماید:

پدرم هنگام وفات مرا در آغوش گرفت، آنگاه فرمود:

پسرجان! تو را سفارش میکنم به چیزی که پدرم حسین بن علی علیه السلام هنگام وفات خود، مرا به آن وصیت نمود، و نیز فرمود: پدرش علی علیه السلام به همان چیز حسینش را سفارش کرده و فرمود:

یا بنی ایاک و ظلم من لا یجد علی ناصرا الا الله: پسر جان بترس از ستم بر کسی که جز خدا دادخواهی ندارد.(۳)

منبع داستان های بحارالانوار جلد۷/صفحه ۱۳۷/

۳۵- وصیّت امام علیّ علیه السلام به امام مجتبی علیه السلام در حال احتضار

امام حسن مجتبی علیه السلام می فرماید:

پدرم در آخرین لحظه های زندگی وصیت هایی نمود، فرمود: اولین وصیت من این است که گواهی میدهم خداوند یکتاست و حضرت محمد برگزیده و پیامبر اوست و گواهی می دهم که خداوند مردگان را زنده می کند، و از اعمال آنها باز خواست خواهد نمود و آگاه بر اسرار دلهاست

اینک حسن جان ! تو را وصیت میکنم به آنچه پیامبر خدا مرا به آن وصیت نموده، البته تو شایسته و صیت هستی.

وقتی از دنیا رفتم در خانه ات بنشین و بر خطای خودگریه کن، مبادا دنیا بزرگترین هم و تلاش تو باشد.

فرزندم! به تو سفارش میکنم نماز را در اول وقت آن بخوان و زکات را در موقعش به اهل آن بپرداز.

در موارد شبه ( که نمی دانی حق است یا باطل، حلال است یا حرام) ساکت باش.

میانه روی و عدالت را در هنگام خشنودی و غضب رعایت کن.

همسایه خوب و مهمان نواز باش.

به گرفتاران و اهل بلا رحم کن، ارتباط خویشاوندان را رعایت کن.

مستمندان را دوست بدار، و با

۱- ب: ج۱۳، ص ۳۰.

۲- ب: ج ۱۰۳، ص ۱۹۷

۳- ب: ج ۴۹، ص ۱۵۳ و ج ۷۵، ص ۳۸

آنان بنشین و تواضع کن که بهترین عبادت هاست.

آرزو را کوتاه کن و به یاد مرگ باش، و در دنیا پرهیزگار باش، که تو در گرو مرگ و بلاها، و در چنگال بیماریها هستی.

من تو را سفارش می کنم؛

بخشیه الله فی السر و العلانیه: از خدا بترس در پنهان و آشکار.

در سخن و عمل شتاب زده نباش.

هنگامی که با کاری از کارهای آخرت مواجه شدی آن را بجای آور و در انجام آن کوتاهی نکن، و اما اگر کاری از کارهای دنیا برایت پیش آمد دقت کن تا صلاحیت آن را تشخیص بدهی.

و إیاک مواطن التهمه فی المجلس ألظن : بپرهیز از جاهایی که مورد تهمت قرار می گیری و به تو مظنون می شوند. زیرا همنشین بد، در انسان اثر می گذارد.

فرزندم ! کارها را برای خدا انجام بده از دشنام گویی متنفر باش، به کارهای نیک دعوت کننده و از کارهای بد باز دارنده باش، با برادران دینی در راه خدا برادری کن، انسان های خوب را به خاطر خوبیشان دوست بدار، و با فاسقان در ظاهر مدارا کن ولی در باطن دوستشان مدار و عملا با آنان مخالف باش، کیلا تکون مثله: تا مثل و شبیه او نشوی.

بپرهیز از نشستن در سر راه ها و جاهایی که بر مردم ایجاد مزاحمت می کند.

گفت و گو را با کسانی که بهره ای از عقل و علم ندارد رها کن.

فرزندم! در زندگی میانه رو باش و در عبادت اندازه نگه دار، سعی کن عبادتی را که توان آن داری و دشوار بر تو نیست به طور مداوم انجام دهی،

همواره خاموشی را رعایت کن تا

سالم بمانی.

کار خیر پیش فرست تا بهره ببری ، خوبی ها را بیاموز تا دانا شوی.

کن لله ذاکرا علی کل حال: در همه حال به یاد خدا باش، به کوچکترها رحم داشته باش و به بزرگترها احترام نما، هر غذایی را که می خواهی بخوری تا صدقه (حقوق واجبی) او را ندادهای نخور.

و علیک بالصوم فانه زکاه البدن و جنه لاهله : روزه بدار که روزه زکات بدن و سپری از آتش جهنم) برای روزه دران است.

و جاهد نفسک: با نفس خود مبارزه کن.

از همنشین بد پرهیز نما، از دشمن خود اجتناب کن، و از مجلس ذکر و یاد خدا غافل مباش، بیشتر دعاکن.

فرزندم من نضیحتی را از تو فروگذار نکردم. هذا فراق بینی و بینک:

اکنون وقت جدایی است بین من وتو.(۱)

منبع داستان های بحارالانوار جلد۸/صفحه ۶۸تا۷۱/

۳۶- فاطمه علیها السلام تو از منی و من از توام!

زهرای مرضیه علیها السلام به پدرش پیامبر خدا بسیار احترام می کرد و در برابر او به طور کامل ادب را رعایت می نمود. بانوی اسلام می فرمود:

هنگامی که آیه ی «لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضًا »:

پیامبر خدا را همانند خود به نام صدا نزنید بلکه( یا رسول الله) بگویید.(۲)

من حیا نمودم که به پدرم بگویم ای بابا) از این رو، گفتم ( یا رسول الله) رسول خدا صلی الله علیه و اله از من روی برگرداند و این کار چند بار تکرار شد سرانجام به من فرمود:

فاطمه! این آیه در مورد ستمکاران مغرور قریش نازل شده، نه در مورد تو و نسل تو، و تو از من هستی و من از توام.

بنابراین

۱- ب: ج ۴۲، ص ۲۰۳ و ج ۷۸، ص ۹۸

۲- نور آیه ۶۳

تو بگو: یا ابه لانها احیی للقلب و ارضی للرب.

ای بابا، زیرا این گونه خطاب تو، دل را زنده کرده و مایه ی خشنودی پروردگار می گردد.(۱)

منبع داستان های بحارالانوار جلد۸/صفحه ۷۳/

۳۷- نوازش های سازنده فاطمه علیهاالسلام

حضرت فاطمه علیهاالسلام فرزندش حسن را روی دست می گرفت، بالا می انداخت و می فرمود:

اشبه أباک یا حسن واخلع عن الحق الرسن:

ای حسن همانند پدرت باش و ریسمان ظلم را از حق باز کن.

و اعبد الهه ذامنن ولاتوال ذا الاحن

و خداوند را که صاحب نعمتها است پرستش کن و با افراد تیره دل دوستی مکن.

حضرت فاطمه حسین را نیز به بازی میگرفت و برای خوشحال کردن وی می فرمود:

انت شبیه بابی لست شبیها به علی:

تو شبیه پدرم هستی و همانند علی نیستی.

علی علیه السلام با شنیدن این سخنان شاد میشد و می خندید.

بدینگونه زهرای مرضیه با کمال ظرافت کامل نیازهای اساسی کودک را برطرف می کرد و راه و روش زندگی بهتر را از کودکی به بچه ها تزریق می نمود. (۲)

منبع داستان های بحارالانوار جلد۸/صفحه ۷۶/

۳۸- پاسخ مثبت فاطمه علیهاالسلام به درخواست فرزند

ایام عید فرارسیده بود، حسن و حسین پیراهن کهنه در تن داشتند.

محضر مادر رسیده و گفتند:

مادر! روزهای عید فرا رسیده است خاندان فلان برای فرزندان خود لباس نو فراهم کرده اند، آیا برای ما لباس نو نمی دوزی ؟

حضرت فاطمه علیهاالسلام در پاسخ فرمود:

انشاالله پیراهن برای شما دوخته می شود؟

روز عید فرا رسید. جبرائیل دو پیراهن بهشتی را نزد پیامبر صلی الله علیه واله آورد.

رسول خدا فرمود: این چیست ای جبرائیل؟

جبرائیل ماجرای گفتگوی حسن و حسین را با مادر و وعده مادر به آنها را برای پیامبر بازگو کرد. آنگاه گفت:

خداوند وقتی سخنان فاطمه را شنید که به فرزندانش گفت (به خواست خدا برای شما پیراهن دوخته می شود) صلاح دانست وعده فاطمه به فرزندانش، تا روز عید انجام گیرد و سخن

۱- ب: ج ۴۳، ص ۳۳

۲- ب: ج ۴۳، ص ۲۸۷

او خلاف درنیاید. (۱)

منبع داستان های بحارالانوار جلد۸/صفحه ۷۷/

۳۹- مسئولیت در خانواده

هنگامی که این آیه نازل شد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا »(۲):ای کسانی که ایمان آورده اید، خود و خانواده ی خویش را از آتش دوزخ نجات دهید.

مردی از مسلمانان با شنیدن این آیه شریفه چنان بی طاقت شد که نتوانست سر پا بایستد، روی زمین نشست و به شدت گریست و گفت:

من قدرت و توانایی از اینکه خود را از آتش نجات دهم ندارم، چگونه می توانم از عهده ی این تکلیف سنگین بر آیم و خانواده ی خود را از آتش جهنم حفظ و نگهداری کنم؟

رسول خدا متوجه او شد، و فرمود:

حسبک آن تأمرهم بما تأمر به نفسک و تنهاهم بما تنهی عنه نفسک: همین مقدار برای تو کافی است که خانواده ی خود را امر کنی به کارهای نیک که خود موظف به انجام آن هستی و نهی کنی از کارهای زشت که خود باید آنها را ترک کنی.(۳)

منبع داستان های بحارالانوار جلد۹/صفحه ۲۲/

۴۰- شکایت از فرزندان و برادران

بی صباح کنانی می گوید:

من در محضر امام صادق علیه السلام بودم، پیرمردی به حضور امام رسیده و عرض کرد:

فرزندانم با من ناسازگاری می کنند، برادرانم به من ستم می نمایند، چه کنم؟ من پیر و سالخورده شده ام از آنان به شما شکایت دارم.

حضرت فرمود:

ای پیر مرد! آیا نمی دانی برای حق دولتی است و برای باطل نیز دولتی است، طرفداران هرکدام از این دو، در حکومت دیگری خوار است (۴)

یکی از گرفتاری های مؤمن در دولت باطل، ناسازگاری فرزندان، و بی مهری و ستم از برادران است.

منبع داستان های بحارالانوار جلد۹/صفحه ۱۳۲

۱- بحارالانوار ج ۴۳ ص ۷۵

۲- تحریم ۶

۳- بحارالانوار: ج ۱۰۰، ص ۹۲.

۴- ب: ج ۵۲، ص ۱۳۹۵

اشتراک گذاری
0
استاد حسینی اصفهانی
استاد حسینی اصفهانی
حضرت آیت الله سید مرتضی حسینی اصفهانی، محقق ارجمند و توانا در علوم حوزوی میباشند. این سایت توسط شاگردان و دوستداران ایشان طراحی و راه اندازی شده است و به توصیه ی ایشان هر محقق دیگری اگر نیاز به چنین سایتی داشت تیم فنی سایت زینبیان این کار را به صورت رایگان انجام خواهد داد. برای اطلاعات بیشتر به شماره ی 09196070718 پیامک دهید

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

وبلاگ پاسخگویی به شبهات

فرهنگ قرآن

حدیث:



تمامی حقوق محفوظ است